Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
Other Matches
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
discharge of contract
انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
for your information
برای اگاهی شما
notifying
اگاهی دادن
informing
اگاهی دادن
notifies
اگاهی دادن
notified
اگاهی دادن
informs
اگاهی دادن
apprise
اگاهی دادن
apprises
اگاهی دادن
apprising
اگاهی دادن
notify
اگاهی دادن
inform
اگاهی دادن
to give the alarm
اگاهی دادن
to give notice
اگاهی دادن
to give to understand
اگاهی دادن
to give intelligence
اگاهی دادن
foretell
ازپیش اگاهی دادن
foretelling
ازپیش اگاهی دادن
foretells
ازپیش اگاهی دادن
signals
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
briefed
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer
کوتاه کردن اگاهی دادن
brief
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
کوتاه کردن اگاهی دادن
forecast
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasts
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
wrming message
پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
defaulting
قراردادی
contractual
قراردادی
default
قراردادی
conventional
قراردادی
based on a contract
قراردادی
defaulted
قراردادی
bespoken
قراردادی
arbitrary
قراردادی
contracted
قراردادی
bespoke
قراردادی
defoult
قراردادی
advice code
کد قراردادی
defaults
قراردادی
convention
ائین قراردادی
conventions
ائین قراردادی
arbitrarily
بطور قراردادی
contracted weaver
بافنده قراردادی
agreed point
نقطه قراردادی
agreement water rate
نرخ قراردادی اب
To conclude an agreement (contract).
قراردادی بستن
unconventional
غیر قراردادی
formal charge
بار قراردادی
arbitrary
دلبخواه قراردادی
prosign
علامت قراردادی
conventional current
جریان قراردادی
convectional current
جریان قراردادی
code
نشانه قراردادی
contractual relationship
رابطه قراردادی
contractual liability
مسئوولیت قراردادی
phonetic alphabet
کلمات قراردادی مخابراتی
conventional programming
برنامه نویسی قراردادی
legal assistance
علایم قراردادی نقشه
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
hit and miss
<idiom>
ناخوشآیند ،غیر قراردادی
military symbols
علایم قراردادی نظامی
enter into an agreement
قراردادی را منعقد کردن
base symbol
علایم قراردادی مبنا
award a contract
قراردادی را واگذار کردن
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
advice code
کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
taxi squadder
بازیگر عضو گروه قراردادی
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
all in contract
قراردادی که همه چیز را در بر میگیرد
default font
فونت پیش فرض یا قراردادی
taxiing
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxies
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxied
عضو گروه بازیگران قراردادی
default setting
تنظیم پیش فرض یا قراردادی
to guarantee a contract
اجرای قراردادی راضمانت کردن
conventionality
مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
taxi
عضو گروه بازیگران قراردادی
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
taxi squad
گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
conventionalist
کسیکه پیروایینهای قراردادی ورسمی باشد
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
timed
وقت قرار دادن برای
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
phew
برای نشان دادن بیزاری
time
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
phew
برای نشان دادن بی تابی
times
وقت قرار دادن برای
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
ideas
اگاهی
intelligence
اگاهی
perceptions
اگاهی
notices
اگاهی
noticing
اگاهی
mindfulness
اگاهی
perception
اگاهی
conizance
اگاهی
noticed
اگاهی
awareness
اگاهی
consciousness
اگاهی
notice
اگاهی
consciousness
حس اگاهی
monition
اگاهی
advertisements
اگاهی
information
اگاهی
idea
اگاهی
conscious mind
حس اگاهی
intimations
اگاهی
informational
اگاهی
acquaintances
اگاهی
inkling
اگاهی
appreciation
[awareness]
حس اگاهی
awareness
حس اگاهی
knowledge
اگاهی
cogency
اگاهی
intimation
اگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
حس اگاهی
i.e.
اگاهی
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
criminal investigation department
اداره اگاهی
knowledge base
پایگاه اگاهی
transinformation
اگاهی متقابل
advertisers
اگاهی دهنده
knowledge domain
قلمرو اگاهی
the infinitive mood
مصدر اگاهی
class consciousness
اگاهی طبقهای
knowledge engineer
مهندسی اگاهی
knowlege representation
نمایش اگاهی
monitored
اگاهی دهنده
to come to know
اگاهی یافتن
monitor
اگاهی دهنده
foreknowledge
اگاهی از پیش
information theory
نظریه اگاهی
informatory
اگاهی بخش
meta knowledge
اگاهی غیرنمادین
precognition
پیش اگاهی
auguries
پیش اگاهی
group consciousness
اگاهی گروهی
augury
پیش اگاهی
letter of a
اگاهی نامه
conversancy
اگاهی کامل
learns
اگاهی یافتن
learn
اگاهی یافتن
monitors
اگاهی دهنده
the d. poliee
اداره اگاهی
foredknowlege
اگاهی از پیش
informant
اگاهی دهنده
forebedement
اگاهی از پیش
awakened
اگاهی یافته
informants
اگاهی دهنده
advertiser
اگاهی دهنده
coconsciousness
اگاهی ثانوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com