Dictiornary-Farsi | قضاوت تطبیقی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 110 (6 milliseconds)

English	Persian
comparative judgement	قضاوت تطبیقی


Search result with all words

law of comparative judgement	قانون قضاوت تطبیقی
Other Matches

Judge not , that ye be not judged. <proverb>	قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
harmonistic	تطبیقی
comparatives	تطبیقی
comparative	تطبیقی
comparative law	حقوق تطبیقی
comparative low	حقوق تطبیقی
comparative psychology	روانشناسی تطبیقی
matching error	خطای تطبیقی
zoography	جانور شناسی تطبیقی
comparative education	اموزش و پرورش تطبیقی
comparative economics	علم اقتصاد تطبیقی
zoographical	وابسته به جانور شناسی تطبیقی و توصیفی
zoographic	وابسته به جانور شناسی تطبیقی و توصیفی
judgeship	قضاوت
verdicts	قضاوت
arret	قضاوت
adjudication	قضاوت
verdict	قضاوت
judgment	قضاوت
judgements	قضاوت
judgments	قضاوت
judgement	قضاوت
jurisdication	قضاوت
value judgements	قضاوت ارزشی
value judgement	قضاوت ارزشی
pass a judgement	قضاوت کردن
jurisdication	حق قضاوت قلمرو
decree	قضاوت تصویبنامه
judicable	قابل قضاوت
formal logic	قضاوت سطحی
exclusive jurisdiction	حق قضاوت استثنایی
exclusive jurisdiction	حق قضاوت کنسولی
justifies	قضاوت کردن
witting	هوش قضاوت
absolute judgment	قضاوت مطلق
benches	مسند قضاوت
bench	مسند قضاوت
decrees	قضاوت تصویبنامه
decreed	قضاوت تصویبنامه
decreeing	قضاوت تصویبنامه
justifying	قضاوت کردن
sentence	رای قضاوت
judged	قضاوت کردن
sentencing	رای قضاوت
jurisdiction	قضاوت کردن
judge	قضاوت کردن
sentences	رای قضاوت
advise	قضاوت کردن
equanimity	قضاوت منصفانه
judges	قضاوت کردن
justify	قضاوت کردن
judging	قضاوت کردن
uncharitable	سخت گیردر قضاوت
expertize	استادانه قضاوت کردن
forejudge	از پیش قضاوت کردن
forjudge	از پیش قضاوت کردن
err	بغلط قضاوت کردن
measurements	روش قضاوت چیزی
tribunate	مقام یامسند قضاوت
to hold the scales even	بی طرفانه قضاوت کردن
prejudgment	قضاوت قبل از وقوع
judgements	رای دادگاه قضاوت
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
erred	بغلط قضاوت کردن
errs	بغلط قضاوت کردن
view	چشم انداز قضاوت
views	چشم انداز قضاوت
viewing	چشم انداز قضاوت
viewed	چشم انداز قضاوت
common sense	قضاوت صحیح حس عام
bet on the wrong horse <idiom>	قضاوت اشتباه درموردچیزی
measurement	روش قضاوت چیزی
judgement	رای دادگاه قضاوت
judgments	رای دادگاه قضاوت
performance	روش قضاوت کارایی سیستم
partial jurisdiction	حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
meier art judgement test	ازمون قضاوت هنری مایر
performances	روش قضاوت کارایی سیستم
judicious	دارای قوه قضاوت سلیم
bench	کرسی قضاوت جای ویژه
benches	کرسی قضاوت جای ویژه
prejudging	بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges	بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged	بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudge	بدون رسیدگی قضاوت کردن
advising	قضاوت کردن پند دادن
it is hard to say	به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
advises	قضاوت کردن پند دادن
bencher	کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
comparative statics	استاتیک مقایسهای استاتیک تطبیقی
prejudice	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .	بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudices	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
praetorian	وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
benches	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench	بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
can't see the forest for the trees <idiom>	ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
Doom	[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
normative economics	اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
judiciousness	قضاوت درست تشخیص درست
judicature	هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judged	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن