Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English
Persian
equanimity
قضاوت منصفانه
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
reasonable
منصفانه
fairer
منصفانه
fairs
منصفانه
just
منصفانه
fairest
منصفانه
fair
منصفانه
impartial
منصفانه
even-handedly
منصفانه
even-handed
منصفانه
deserved
منصفانه
considerately
منصفانه
equitably
منصفانه
candid
منصفانه
evenhanded
منصفانه
even handed
منصفانه
fair deal
سیاست منصفانه
fair deal
روش منصفانه
fair trade
کسب منصفانه
fair trade
تجارت منصفانه
just profit
سود منصفانه
fair price
قیمت منصفانه
tit for tat
<idiom>
مبادله منصفانه
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
unjust
غیر منصفانه
fair return
بازده منصفانه
unfairly
غیر منصفانه
unfair
غیر منصفانه
just price
قیمت منصفانه
fair competition
رقابت منصفانه
impartially
بیغرضانه منصفانه
fairly
بدون تزویر منصفانه
shoot straight
<idiom>
منصفانه رفتار کردن
wronging
غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs
غیر منصفانه رفتار کردن
He gave me a square deal .
بامن منصفانه معامله کرد
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
judgments
قضاوت
verdicts
قضاوت
adjudication
قضاوت
arret
قضاوت
judgement
قضاوت
judgements
قضاوت
verdict
قضاوت
judgeship
قضاوت
judgment
قضاوت
jurisdication
قضاوت
judicable
قابل قضاوت
formal logic
قضاوت سطحی
comparative judgement
قضاوت تطبیقی
jurisdiction
قضاوت کردن
exclusive jurisdiction
حق قضاوت کنسولی
sentencing
رای قضاوت
sentences
رای قضاوت
sentence
رای قضاوت
jurisdication
حق قضاوت قلمرو
exclusive jurisdiction
حق قضاوت استثنایی
value judgements
قضاوت ارزشی
decreed
قضاوت تصویبنامه
decree
قضاوت تصویبنامه
judges
قضاوت کردن
value judgement
قضاوت ارزشی
judged
قضاوت کردن
judge
قضاوت کردن
advise
قضاوت کردن
decreeing
قضاوت تصویبنامه
decrees
قضاوت تصویبنامه
justifying
قضاوت کردن
absolute judgment
قضاوت مطلق
benches
مسند قضاوت
witting
هوش قضاوت
justify
قضاوت کردن
bench
مسند قضاوت
justifies
قضاوت کردن
judging
قضاوت کردن
pass a judgement
قضاوت کردن
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
tribunate
مقام یامسند قضاوت
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
to hold the scales even
بی طرفانه قضاوت کردن
law of comparative judgement
قانون قضاوت تطبیقی
err
بغلط قضاوت کردن
judgement
رای دادگاه قضاوت
judgements
رای دادگاه قضاوت
view
چشم انداز قضاوت
judgments
رای دادگاه قضاوت
measurements
روش قضاوت چیزی
measurement
روش قضاوت چیزی
common sense
قضاوت صحیح حس عام
errs
بغلط قضاوت کردن
erred
بغلط قضاوت کردن
uncharitable
سخت گیردر قضاوت
expertize
استادانه قضاوت کردن
viewed
چشم انداز قضاوت
forejudge
از پیش قضاوت کردن
views
چشم انداز قضاوت
forjudge
از پیش قضاوت کردن
viewing
چشم انداز قضاوت
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
advising
قضاوت کردن پند دادن
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
advises
قضاوت کردن پند دادن
bencher
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
performance
روش قضاوت کارایی سیستم
performances
روش قضاوت کارایی سیستم
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
meier art judgement test
ازمون قضاوت هنری مایر
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
judicious
دارای قوه قضاوت سلیم
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudices
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
rhadamanthine
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
unijust
غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com