English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
Other Matches
monoplance هواپیمایی یک باله هواپیمایی که یک جفت بال دارد
to snag a tree trunk ته شاخههای درخت را زدن وانرا صاف کردن
series resistance مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
to limber up پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up a gun carriage پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
varistor مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
insulation resistance مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
resilience درجه مقاومت فرش در برابر سایش [این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
anti air ضد هواپیمایی
counter air ضد هواپیمایی
aviation هواپیمایی
multigage قطار راه اهن چند ریله قطار چند ریله
aeromechanics فن مکانیک هواپیمایی
aviate هواپیمایی کردن
airline شرکت هواپیمایی
airlines شرکت هواپیمایی
sea plane هواپیمایی دریایی
air officer افسر هواپیمایی
avionics الکترونیک هواپیمایی
aviation authority امور هواپیمایی
aircraft section قسمت هواپیمایی
antiair warfare جنگ ضد هواپیمایی
grid suppressor مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
grid bias resistance مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
air traffic رفت و آمد هواپیمایی
Civil Aviation Organization سازمان هواپیمایی کشور
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
fixed geometry هواپیمایی با بال ثابت
aeromechanic مربوط به مکانیک هواپیمایی
aviation sotre keeper انبار دار قسمت هواپیمایی
conventional take off and landing هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
quadraplane هواپیمایی با چهار بال روی هم
squadrons گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
snooper هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
hydro airplane هواپیمایی که میتواند روی اب فرود اید
variable geometry aircraft هواپیمایی که شکل کلی ان تغییر کند
squadron گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
chopper هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
choppers هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
high tailed aircraft هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
aircraft defective هواپیمایی که به علت نقص فنی نتواندپرواز کند
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
limiting speed بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
maritime aircraft هواپیمایی برای عمل کردن روی مناطق دریایی
directors هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
autogyro هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند
ornithopter هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
equation of payments تعدیل
levelling تعدیل
regulation تعدیل
editing تعدیل
damping تعدیل
modulation تعدیل
adjustments تعدیل
adjustment تعدیل
equalised تعدیل
equalises تعدیل
equalising تعدیل
equalize تعدیل
equalized تعدیل
equalizes تعدیل
modification تعدیل
equalizing تعدیل
qualification تعدیل
landplane هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
zigzagged شکسته
zigzag شکسته
heartsick دل شکسته
broken-hearted <adj.> دل شکسته
shaky شکسته
fragmental شکسته
fracted شکسته
heart broken دل شکسته
heartbroken دل شکسته
downhearted دل شکسته
zigzags شکسته
shakiest شکسته
in pieces شکسته
wrecked شکسته
zigzagging شکسته
fragmentary شکسته
disrupted شکسته
broken شکسته
running hand خط شکسته
cursive خط شکسته
shakier شکسته
modified تعدیل شده
realigning تعدیل کردن
moderator تعدیل کننده
readjust دوباره تعدیل
moderators تعدیل کننده
adjustable تعدیل پذیر
readjusted دوباره تعدیل
readjusting دوباره تعدیل
realign تعدیل کردن
modify جرح و تعدیل
readjusts دوباره تعدیل
realigned تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
dampens تعدیل کردن
dampening تعدیل کردن
dampened تعدیل کردن
dampen تعدیل کردن
regulator تعدیل کننده
adjustment method روش تعدیل
modify تعدیل کردن
modifying تعدیل کردن
modifying جرح و تعدیل
modifies تعدیل کردن
address adjustment تعدیل نشانی
method of adjustment روش تعدیل
escalator تعدیل کننده
adjusts تعدیل کردن
adjusting تعدیل کردن
adjust تعدیل کردن
realigns تعدیل کردن
regulators الت تعدیل
regulators تعدیل کننده
escalators تعدیل کننده
regulator الت تعدیل
modifies جرح و تعدیل
modulator تعدیل کننده
modulates تعدیل کردن
regulates تعدیل کردن
regulable قابل تعدیل
regulate تعدیل کردن
measure تعدیل کردن
regulated تعدیل کردن
lump sum redistribution تعدیل یکجا
collimate تعدیل کردن
modulate تعدیل کردن
modulating تعدیل کردن
sight reduction تعدیل رصد
stock adjustment تعدیل موجودی
regulating تعدیل کردن
modifiers تعدیل کننده
coordinator تعدیل کننده
demand accommodation تعدیل درخواستها
price adjustment تعدیل قیمت
partial adjustment تعدیل جزئی
modifier تعدیل کننده
corrector magnet اهنربای تعدیل کن
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
fracturing سطح شکسته
broken شکسته شده
fractured سطح شکسته
sherd کوزه شکسته
punctures شکسته شدن
puncturing شکسته شدن
distort شکسته شدن
cauliflower ear گوش شکسته
distorts شکسته شدن
raddled شکسته شده
cold short شکسته سرد
modesty شکسته نفسی
red short شکسته سرخ
doddered شکسته سست
split-screen صفحه شکسته
osteopathist شکسته بند
split screen صفحه شکسته
puncture شکسته شدن
orthopedics شکسته بندی
punctured شکسته شدن
orthopaedics شکسته بندی
fractures سطح شکسته
castway کشتی شکسته
wrech کشتی شکسته
fyloft صلیب شکسته
taxis شکسته بندی
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
angle bracket پرانتز شکسته
pointed bracket پرانتز شکسته
chevron پرانتز شکسته
bone setting شکسته بندی
bonesetter شکسته بند
german giant swing افتاب شکسته
giant circle افتاب شکسته
bone setter شکسته بند
haken kreuz صلیب شکسته
to run upon the rocks شکسته شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com