Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
Other Matches
The train came in on time .
قطار به موقع رسید ( سروقت )
Luchily for me the train was late.
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
to limber up a gun carriage
پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up
پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
multigage
قطار راه اهن چند ریله قطار چند ریله
wait a second
یک دقیقه
hour
06 دقیقه
hours
06 دقیقه
minute
دقیقه
line per minute
خط در دقیقه
min
دقیقه
whipstitch
یک دقیقه
From moment to moment . Every minute.
آن به آن ( هر دقیقه )
minute
: دقیقه
half hour
03 دقیقه
rpm
گردش بر دقیقه
quarter hour
پانزده دقیقه
rate of fire
تعدادتیر در دقیقه
revolution per minute
دور در دقیقه
rpm
گردش در دقیقه
revolutions per minute
دور بر دقیقه
beats
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beat
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
full-time
09 دقیقه بازی
watt minute
وات- دقیقه
exact sciences
علوم دقیقه
ampere minute
امپر- دقیقه
revolutions per minute
چرخش بر دقیقه
mathematics
علوم دقیقه
revs per minute
چرخش بر دقیقه
rpm
چرخش بر دقیقه
rev
چرخش بر دقیقه
number of revolutions
چرخش بر دقیقه
rotational speed
چرخش بر دقیقه
speed of rotation
چرخش بر دقیقه
revolutions per minute
گردش بر دقیقه
revs per minute
گردش بر دقیقه
rev
گردش بر دقیقه
number of revolutions
گردش بر دقیقه
speed of rotation
گردش بر دقیقه
speed of rotation
دور بر دقیقه
rotational speed
گردش بر دقیقه
rpm
دور بر دقیقه
rev
دور بر دقیقه
number of revolutions
دور بر دقیقه
rotational speed
دور بر دقیقه
revs per minute
دور بر دقیقه
megacycle
یک میلیون دوردر دقیقه
game misconduct penalty
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
180 strokes a minute
۱۸۰ ضربه در دقیقه
it is 0 minutes past four
ده دقیقه از چهار می گذرد
wait a minute
یک دقیقه صبر کنید
I will be back in 10 minutes.
10 دقیقه دیگر برمیگردم.
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
rpm
مخفف دور در دقیقه
subtility
نکته باریک دقیقه
cyclic rate
نواخت تیر در دقیقه
cyclic rate
تعداد تیردر دقیقه
Wait a minute .
یک دقیقه مهلت بده
maturity
سر رسید
receipt statement
رسید
quittance
رسید
when it came to a push
رسید
due date
سر رسید
receipts
رسید
receipt
رسید
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
minor penalty
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
major penalty
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
binders
رسید بیعانه
It occurred to me.
به فکرم رسید.
summer is in
تابستان رسید
binder
رسید بیعانه
the post has come
پست رسید
certificate of receipt
گواهی رسید
hand receipt
رسید دستی
to a receipt
رسید گرفتن
to fall due
سر رسید شدن
dock warrant
رسید لنگرگاه
official receipt
رسید رسمی
dock receipt
رسید لنگرگاه
quittance
رسید مفاصا
debit note
رسید بدهکار
it crossed my mind
بنظرم رسید
It occurred to me.
به نظرم رسید.
It came home to me.
به نظرم رسید.
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
scrip
رسید موقتی
It came home to me.
به فکرم رسید.
receipts
قبض رسید
It's over.
به پایان رسید.
voucher
قبض رسید
vouchers
قبض رسید
chitty
یادداشت-رسید
What time do we arrive?
کی خواهیم رسید؟
world came that
خبر رسید که
receipt
قبض رسید
matured
سر رسید شده
warehouse receipt
رسید انبار
Tell him, he needs to wait for a moment.
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
Let me think a moment .
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
it was signed by his majesty the shah
به توشیح همایونی رسید
the hour has struck
موقع بحران رسید
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
i am through with my work
کارم به پایان رسید
receipts
دریافت رسید دادن
point of intersection
نقطه بهم رسید
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
railway receipt
رسید راه اهن
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
جانش به لب آمد ( رسید )
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
mate's receipt
رسید کاپیتان کشتی
mate's receipt
رسید معاون ناخدا
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
i am in receipt of your letter
نامه شما به من رسید
data fright receipt
رسید اماری حمل
data freight receipt
رسید اماری حمل
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgments
اعلام وصول رسید
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
appropriation receipt
رسیدسپرده رسید اعتبار
clean receipt
رسید بی قید و شرط
dock warrant
رسید انبار بارانداز
air mail receipt
رسید پست هوایی
receipts
رسید پیام دریافت شد
receipt
دریافت رسید دادن
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
receipt
رسید پیام دریافت شد
page
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempo
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
tempos
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
paged
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
offenders will be punished
متخلفین بکیفر خواهند رسید
He arrived in the nick of time .
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
roundest
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
timed
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1.
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
connect
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
line printers
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
connects
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
line printer
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
row
قطار
tandem
قطار
rowed
قطار
trained
قطار
rows
قطار
colleague
هم قطار
train
قطار
file
قطار
trains
قطار
filed
قطار
compeer
هم قطار
conpanion
هم قطار
tandems
قطار
string
قطار
colleagues
هم قطار
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
goods train
قطار باربری
goods trains
قطار باربری
When does the train arrive?
قطار کی می رسد؟
trains
پیش قطار
railroad engineer
[American E]
راننده قطار
locomotive engineer
[American E]
راننده قطار
primers
پیش قطار
primer
پیش قطار
trucks
واگن قطار
trucking
واگن قطار
trucked
واگن قطار
truck
واگن قطار
rowed
قطار راسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com