Dictiornary-Farsi | قطبش دادن دوقطبی ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (23 milliseconds)

English	Persian
polarised	قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises	قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarising	قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarize	قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizes	قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizing	قطبش دادن دوقطبی ساختن


Other Matches

dipole	دوقطبی
bipolar	دوقطبی
form	تشکیل دادن ساختن
forms	تشکیل دادن ساختن
formed	تشکیل دادن ساختن
magnetic dipole	دوقطبی مغناطیسی
diode	لامپ دوقطبی
dipole moment	گشتاور دوقطبی
polarizer	دوقطبی کننده
make over	انتقال دادن دوباره ساختن
put away	مردود ساختن طلاق دادن
tp put to rout	شکست دادن وپراکنده ساختن
vary	متنوع ساختن تنوع دادن به
modifies	تغییر دادن معتدل ساختن
modify	تغییر دادن معتدل ساختن
to make over	انتقال دادن دوباره ساختن
varies	متنوع ساختن تنوع دادن به
modifying	تغییر دادن معتدل ساختن
to a oneself to	ساختن احوال خودراوفق دادن
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
dipole dipole forces	نیروهای دو قطبی- دوقطبی
magnetic dipole radiation	تشعشع دوقطبی مغناطیسی
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
ion dipole interaction	بر هم کنش یون دوقطبی
imparting	سهم دادن بهره مند ساختن
impart	سهم دادن بهره مند ساختن
imparted	سهم دادن بهره مند ساختن
imparts	سهم دادن بهره مند ساختن
rectifier	دوقطبی الکتریکی [فیزیک] [مهندسی]
diode	دوقطبی الکتریکی [فیزیک] [مهندسی]
dipole dipole coupling	جفت شدگی دو قطبی- دوقطبی
counterpose	درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
polarization	قطبش
polarity	قطبش
polarities	قطبش
polarization plane	صفحه قطبش
polarization of light	قطبش نور
polarization of a medium	قطبش محیط
concentration polarization	قطبش غلظتی
polarizability	قطبش پذیری
polarimetry	قطبش سنجی
polariscope	قطبش نما
battery polarization	قطبش باتری
atomic polarization	قطبش اتمی
depolarization	قطبش زدایی
dielectric polarization	قطبش دی الکتریکی
pole changer	تغییردهنده قطبش
horizontal polarization	قطبش افقی
lattice polarization	قطبش شبکه
left hand polarization	قطبش چپ گرد
polarimeter	قطبش سنج
left handed polarization	قطبش چپ گرد
polarograph	قطبش سنج
polarization potential	پتانسیل قطبش
polarity changer	تغییر دهنده قطبش
ionic polyrizability	قطبش پذیری یونی
molecular polarizability	قطبش پذیری مولکولی
acid depolarization	قطبش زدایی اسیدی
deformation polarizability	قطبش پذیری تغییر شکل
polarizer	متضاد کننده قطبش دهنده
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
images	مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
reduces	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
consenting	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
construct	ساختن
mint	ساختن
compose	ساختن
composes	ساختن
constructed	ساختن
carbonize	کک ساختن
constructs	ساختن
upbuild	ساختن
miscreate	بد ساختن
mints	ساختن
minting	ساختن
confect	ساختن
minted	ساختن
constructing	ساختن
unifying	تک ساختن
upgrade	ساختن
makes	ساختن
make	ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
produce	ساختن
produced	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
upgrading	ساختن
indite	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
to t. up	ساختن
produces	ساختن
bulid	ساختن
generating	ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
fabricates	ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
set up	ساختن
build	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
invent	ساختن
invented	ساختن
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
fabricating	ساختن
fabricated	ساختن
fabrication	ساختن
fabricate	ساختن
buildings	ساختن
inventing	ساختن
remakes	از نو ساختن
fashions	مد ساختن
manufactures	ساختن
remake	از نو ساختن
put up	ساختن
put-up	ساختن
fashioning	مد ساختن
builds	ساختن
dree	ساختن با
invents	ساختن
pellet	حب ساختن
nest	لانه ساختن
nests	لانه ساختن
repeat	دوباره ساختن
hedge	پرچین ساختن
repeats	دوباره ساختن
to spin yarns	دروغ ساختن
tunnels	تونل ساختن
to invent stories	دروغ ساختن
tunnelled	تونل ساختن
hedges	پرچین ساختن
hedged	پرچین ساختن
perfected	عالی ساختن
perfect	عالی ساختن
pt down	متوقف ساختن
turn	دگرگون ساختن
retrench	از نو خندق ساختن
affiliate	مربوط ساختن
latex	بالاستیک ساختن
pillars	ستون ساختن
affiliated	مربوط ساختن
seats	جایگزین ساختن
seated	جایگزین ساختن
coke	ذغال کک ساختن
cokes	ذغال کک ساختن
affiliates	مربوط ساختن
let out	اشکار ساختن
establishes	ساختن برقرارکردن
establish	ساختن برقرارکردن
reedify	دوباره ساختن
defeats	مغلوب ساختن
affiliating	مربوط ساختن
defeating	مغلوب ساختن
defeated	مغلوب ساختن
to kindle up	ملتهب ساختن
re edify	دوباره ساختن
seat	جایگزین ساختن
tunneling	تونل ساختن
kithe	اشکار ساختن
tunneled	تونل ساختن
tunnel	تونل ساختن
to spin yarns	داستان ساختن
lay off	متوقف ساختن
to let off	روان ساختن
turns	دگرگون ساختن
to lay open	اشکار ساختن
to invent stories	داستان ساختن
defeat	مغلوب ساختن