English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
calibrate قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
Other Matches
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
imside dimension اندازه داخلی
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
spanned اندازه گرفتن
gauge اندازه گرفتن
dimensions اندازه گرفتن
to take the gauge of اندازه گرفتن
mete :اندازه گرفتن
measure اندازه گرفتن
spanning اندازه گرفتن
spans اندازه گرفتن
dimension اندازه گرفتن
span اندازه گرفتن
fathoms اندازه گرفتن
gauges اندازه گرفتن
fathom اندازه گرفتن
fathomed اندازه گرفتن
gauged اندازه گرفتن
caliper اندازه گرفتن
fathoming اندازه گرفتن
admeasure اندازه گرفتن
accurate to size دقت در اندازه گرفتن
measure بحر اندازه گرفتن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
measure بخش یاب اندازه گرفتن
to assume alarming proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume horrifying proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
dimensioning تعریف اندازه چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gauging rod میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
leave (let) well enough alone <idiom> دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
to obtain something گرفتن چیزی
to get [hold of] something گرفتن چیزی
dehydrate اب چیزی را گرفتن
dehumidify نم چیزی را گرفتن
to bring something گرفتن چیزی
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
decarbonate زغال چیزی را گرفتن
to take something into account در نظر گرفتن چیزی
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
grabbing گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
decarbonize زغال چیزی را گرفتن
grabbed گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip محکم گرفتن چیزی
To turn a blind eye to something. To overlook something. چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke چیزی را بشوخی گرفتن
degas گاز چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing محکم گرفتن چیزی
grips محکم گرفتن چیزی
To take delivery of something. چیزی را تحویل گرفتن
gripping محکم گرفتن چیزی
gripped محکم گرفتن چیزی
to seize something [from somebody] چیزی را گرفتن [از کسی]
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
caulk شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
To put something to the vote. درباره چیزی رأی گرفتن
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to borrow something [from somebody] چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
To make light of something. چیزی راسر سری گرفتن
stem the tide <idiom> جلو موج چیزی را گرفتن
retracing ردپای چیزی را دوباره گرفتن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retrace ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to wring something from somebody [out of somebody] از کسی چیزی به زور گرفتن
retraces ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to contract something from somebody از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
to regard something as a matter of course چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
width اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه وسیله اندازه گیری
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
gauge اندازه اندازه گیر
gauged اندازه اندازه گیر
gauges اندازه اندازه گیر
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
indoor داخلی
inside داخلی
territorial داخلی
endogenous داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com