English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
built up crossing قطعه ریل متقاطع
Other Matches
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
crossover متقاطع
traversing خط متقاطع
traverses خط متقاطع
traversed متقاطع
traversed خط متقاطع
traverse متقاطع
intercepter متقاطع
cross متقاطع
crossest متقاطع
crosser متقاطع
crosses متقاطع
traverses متقاطع
transverse متقاطع
crisscross متقاطع
thwartwise متقاطع
traversing متقاطع
intersecting متقاطع
traverse خط متقاطع
transverse section برش متقاطع
transversely بطوراریب یا متقاطع
unresolved corners حاشیه متقاطع
secant خط قاطع متقاطع
cross bearings سمتهای متقاطع
cross-section سطح متقاطع
intersecting قوسی متقاطع
cross-sections سطح متقاطع
cross fire اتش متقاطع
interlacing arches طاقهای متقاطع
interconversion تبدیل متقاطع
crosscurrent جریان متقاطع
closed traverse خطوط متقاطع
secant line خط متقاطع [ریاضی]
cross wires سیمهای متقاطع
diagonal سیم بر متقاطع
groined vault طاق متقاطع
crosshatching هاشورزنی متقاطع
cross hatch هاشور متقاطع
cross fire اتشبار متقاطع
crossrail ریل متقاطع
word square جدول کلمات متقاطع
charade جدول کلمات متقاطع
interlacing arch طاق های متقاطع
coefficient of cross elasticity ضریب کشش متقاطع
crossword puzzle جدول کلمات متقاطع
thwartwise بطور متقاطع اریب
inweave درهم متقاطع کردن
cross elasticity of demand کشش متقاطع تقاضا
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
fragment قطعه قطعه کردن
fritter قطعه قطعه کردن
fragmenting قطعه قطعه کردن
fragmentation قطعه قطعه شدن
fritters قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
segment قطعه قطعه کردن
mainland قطعه اصلی قطعه
sectional قطعه قطعه بخشی
fragments قطعه قطعه کردن
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
autotomic متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
crosser قطع کردن متقاطع کردن
cross قطع کردن متقاطع کردن
crosses قطع کردن متقاطع کردن
crossest قطع کردن متقاطع کردن
items قطعه
segmental قطعه قطعه
nugget قطعه
nuggets قطعه
segment قطعه
snippy قطعه
small scale integration قطعه
smidgin قطعه
smidgeon قطعه
segments قطعه
tracts قطعه
pane قطعه
plots قطعه
plotted قطعه
pieces قطعه
piece قطعه
stretched قطعه
stretch قطعه
sections قطعه
section قطعه
plot قطعه
plank قطعه
panes قطعه
block قطعه
blocked قطعه
internode قطعه
blocks قطعه
line segment قطعه خط
member قطعه
morceau قطعه
stretches قطعه
calligraph قطعه
doit قطعه
fragment قطعه
trilobation سه قطعه
copyslip قطعه
very large scale integration قطعه
fragmenting قطعه
chunk قطعه
chunks قطعه
scale قطعه
snipping قطعه
snipped قطعه
snip قطعه
slab قطعه
slabs قطعه
goblet قطعه
tract قطعه
extent قطعه
lobe قطعه
lobes قطعه
wodges قطعه
components قطعه
goblets قطعه
component قطعه
part قطعه
panel قطعه
smidgen قطعه
panels قطعه
blocs قطعه
bloc قطعه
item قطعه
fragments قطعه
wodge قطعه
members قطعه
occipital lobe قطعه پس سری
replacement part قطعه یدکی
cannibalization قطعه برداری
replacement part قطعه جایگزینی
fragment قطعه باقیمانده
replacements تعویض قطعه
program segment قطعه برنامه
fragmenting قطعه باقیمانده
partitura قطعه کامل
fragments قطعه باقیمانده
partitur قطعه کامل
part number شماره قطعه
parietal lobe قطعه اهیانهای
overlay segment قطعه جایگذاشت
worked قطعه کار
fitting قطعه اتصال
midsection قطعه میانی
passages تصویب قطعه
clearing block قطعه بازدارنده
in sections د رچند قطعه
hexastich قطعه شش فردی
frontal lobe قطعه پیشانی
equuleus قطعه الفرس
equulei قطعه الفرس
electric component قطعه الکتریکی
part قطعه یدکی
passage تصویب قطعه
handsets تلفن در یک قطعه
berg قطعه عظیم یخ
major assembly قطعه عمده
magnetic component قطعه مغناطیسی
lobule قطعه کوچک
work قطعه کار
lobectomy قطعه برداری
casting قطعه ریخته گی
dab قطعه تکه
dabbed قطعه تکه
dabs قطعه تکه
lobotomy قطعه بری
lobotomies قطعه بری
handset تلفن در یک قطعه
concertos قطعه موسیقی
item قطعه خبری
stull قطعه بزرگ
strip قطعه باریک
subassembly یک قطعه جزء
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com