English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
Other Matches
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
spar bridge پل الواری
spar fender دفرای الواری
timber درخت الواری
timberland جنگل چوب الواری
silky oak درخت الواری استرالیا
silk oak درخت الواری استرالیا
rafts با قایق الواری رفتن یافرستادن
rafts دگل قایق مسطح الواری
raft با قایق الواری رفتن یافرستادن
raft دگل قایق مسطح الواری
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
to walk the plank چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
metronome بکارمیرود
metronomes بکارمیرود
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
blacktop موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
pergameneous مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
knick knack چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
ballast سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
forth این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
forel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
forrel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
noughts and crosses یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
kino شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
hep حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
fragmenting قطعه قطعه کردن
fragments قطعه قطعه کردن
fragment قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
sectional قطعه قطعه بخشی
segment قطعه قطعه کردن
fritter قطعه قطعه کردن
fragmentation قطعه قطعه شدن
mainland قطعه اصلی قطعه
fritters قطعه قطعه کردن
gimbals اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
palmyra یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
palmitic اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
gimbal ring اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
under the plea of بعنوان به بهانه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
preparatorily بعنوان تهیه
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
pattern بعنوان الگو بکاربردن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
supervisory بعنوان بررسی کننده
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
parent بعنوان والدین عمل کردن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instances بعنوان مثال ذکر کردن
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
instance بعنوان مثال ذکر کردن
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
as بهمان اندازه بعنوان مثال
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
lazy tongs چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
aperitif نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
thyratron پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
sennit علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
blueprint نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprints نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
cereal حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cut-out روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com