English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
positiveness قطعیت اطمینان
Other Matches
finality قطعیت
peremptoriness قطعیت
decisiveness قطعیت
conclusiveness قطعیت
certainty قطعیت
positiveness قطعیت
certainties قطعیت
inconclusiveness عدم قطعیت
uncertainty عدم قطعیت
sureness قطعیت استواری
uncertainties عدم قطعیت
indeterminacy principle اصل عدم قطعیت
pragmatism جنبه عملی قطعیت
heisenberg uncertainty principle اصل عدم قطعیت
uncertainty principle اصل عدم قطعیت
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
finality اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
certes اطمینان
assuredness اطمینان
certainties اطمینان
certitude اطمینان
confidences اطمینان
confidence اطمینان
instable بی اطمینان
trusts اطمینان
trusted اطمینان
trustingly با اطمینان
security اطمینان
confidence limit حد اطمینان
assurances اطمینان
assurance اطمینان
certainty اطمینان
safety اطمینان
affiance اطمینان
sureties اطمینان
trust اطمینان
surety اطمینان
fideism اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
confidence coefficicent ضریب اطمینان
dependable قابلیت اطمینان
liable قابل اطمینان
confidence limits حدود اطمینان
safety-valve دریچه اطمینان
confidence level درجه اطمینان
confides اطمینان کردن
confidingly از روی اطمینان
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
reputable قابل اطمینان
reassurances اطمینان افرینی
reassurances اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
reassurance اطمینان مجدد
safety belts کمربند اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
confided اطمینان کردن
ensuring اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
confidence belt کمربند اطمینان
coefficient of safety ضریب اطمینان
bleeder valve شیر اطمینان
accredit اطمینان کردن
assuror اطمینان دهنده
accrediting اطمینان کردن
assurer اطمینان دهنده
accredits اطمینان کردن
assurance factor ضریب اطمینان
ensure اطمینان یافتن
confide اطمینان کردن
reliable قابل اطمینان
safety plug پولک اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
safety hook قلاب اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
assurable قابل اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
relief valve شیر اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
fire escape پلکان اطمینان
fire escapes پلکان اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
truster اطمینان کننده
reliability قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
sicker قابل اطمینان
reliability قابل اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
unreliability عدم اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
play up اطمینان دادن به
trusty اطمینان بخش
solid قابل اطمینان
solids قابل اطمینان
factor of safety عامل اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
dependability قابلیت اطمینان
aplomb اطمینان بخود
cretain تاحدی اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
assure اطمینان دادن
assures اطمینان دادن
fiducial interval فاصله اطمینان
valid قابل اطمینان
assuring اطمینان دادن
overconfidence اطمینان بیش از حد
trustful معتمد اطمینان
limits of confidence حدود اطمینان
level of confidence سطح اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
figure on اطمینان داشتن
i'll warrant اطمینان میدهم
insurance stockage ذخیره اطمینان
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
reasure دوباره اطمینان یا قوت
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
safest صحیح اطمینان بخش
safe yield بده قابل اطمینان
fiduciary اطمینان بخش ثقه
qualm عدم اطمینان بیم
reassured دوباره اطمینان دادن
reassure دوباره اطمینان دادن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
trust اطمینان پشت گرمی
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
trusts اطمینان پشت گرمی
checked اطمینان از صحت چیزی
misgivings عدم اطمینان ترس
misgiving عدم اطمینان ترس
checks اطمینان از صحت چیزی
check اطمینان از صحت چیزی
qualms عدم اطمینان بیم
reassures دوباره اطمینان دادن
safe صحیح اطمینان بخش
trusty موتمن مورد اطمینان
persuasion اطمینان عقیده دینی
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
persuasions اطمینان عقیده دینی
trusted اطمینان پشت گرمی
safes صحیح اطمینان بخش
safer صحیح اطمینان بخش
vouch اطمینان دادن تایید کردن
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
trut اطمینان داشتن توکل کردن
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
controlling اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
mistrustfully ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
maintain اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintained اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintains اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
aligner وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
tested اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
verification بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tests اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com