English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (11 milliseconds)
English Persian
break off قطع تماس با دشمن
Search result with all words
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
disengagement جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
interrogator responder دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
Other Matches
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
contact تماس
ding تماس
contingence تماس
line of contact خط تماس
impinging تماس
taction تماس
tangency تماس
contacts تماس
contact line خط تماس
tangents تماس
tangent تماس
contacting تماس
impacts تماس
impact تماس
contacted تماس
shock hazard خطر تماس
angle of contact زاویه تماس
contact point قطب تماس
communicator شخص در تماس
skims تماس اندک
contact area سطح تماس
skim تماس اندک
contact angle زاویه تماس
contact surface سطح تماس
skimmed تماس اندک
contact area منطقه تماس
area contact سطح تماس
contact flange فلانژ تماس
point contact تماس نقطهای
finishes تماس انتهایی
corps a corps تماس بدنی
contact diameter قطر تماس
going on نزدیکی تماس
interactional points نقاط تماس
contiguity برخورد تماس
contact ratio نسبت تماس
contact pressure فشار تماس
contact patrol گشتی تماس
contact party گروه تماس
contact lost تماس قطع شد
line to line fault تماس خطوط
movement to contact حرکت به تماس
finish تماس انتهایی
to be in rapport تماس داشتن
to be in contact تماس داشتن
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
tuch تماس دادن با
point of contact نقطه تماس
zone of contact ناحیه تماس
to bring into contact تماس دادن
contact fire انفجار در اثر تماس
movement to contact حرکت به اخذ تماس
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
phones پاسخ به تماس در تلفن
osculation تماس اشتراک صفات
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
touch panel صفحه حساس به تماس
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
phoned پاسخ به تماس در تلفن
phone پاسخ به تماس در تلفن
contact behavior رفتار تماس جویانه
contacts تماس یافتن تماسی
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
contact تماس یافتن تماسی
contact report گزارش اخذ تماس
contact print چاپ به طریقه تماس
contacted تماس یافتن تماسی
grazing point نقطه تماس با مانع
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
action on the blade تماس با شمشیر حریف
tuch سر زدن تماس داشتن
contacting تماس یافتن تماسی
phoning پاسخ به تماس در تلفن
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
telebrief تماس مستقیم تلفنی
galvanism تماس برق بابدن
flattest تماس دو لبه اسکیت
flat تماس دو لبه اسکیت
contact backlash دنده کور تماس
synapse محل تماس دوعصب
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
contacting محل اتصال تماس گرفتن
contact محل اتصال تماس گرفتن
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
contacted محل اتصال تماس گرفتن
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
faded تماس باهدف از بین رفت
contacts محل اتصال تماس گرفتن
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
ground تماس دادن توپ با زمین
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
whooshed صدای تماس جسم سریع با هوا
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
whooshes صدای تماس جسم سریع با هوا
whoosh صدای تماس جسم سریع با هوا
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
whooshing صدای تماس جسم سریع با هوا
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
foeman دشمن
adversarial دشمن
enemies دشمن
foe دشمن
enemy دشمن
foes دشمن
hostile دشمن
abhorrer دشمن
at d. دشمن
adversary دشمن
adversaries دشمن
xenophobe دشمن
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
first down اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
footprint قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
footprints قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
antagonists رقیب دشمن
front سمت دشمن
enemy state حکومت دشمن
xenophobe دشمن بیگانه
antichrst دشمن مسیح
hostile battery اتشبار دشمن
enemy forces نیروهای دشمن
antagonist رقیب دشمن
enemy state دولت دشمن
nemesis دشمن بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com