Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
disconnection
قطع نداشتن رابطه
Other Matches
psychomancy
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
nexus
رابطه رابطه داخلی
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
lackvt
نداشتن
lack
نداشتن
lacked
نداشتن
lacks
نداشتن
want
نداشتن
wanted
نداشتن
clean record
نداشتن پیشینه بد
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
stone-broke
<idiom>
آه دربساط نداشتن
freedom from evil record
نداشتن پیشینه بد
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
disliked
دوست نداشتن
dislikes
دوست نداشتن
disliking
دوست نداشتن
disinterest
علاقه نداشتن
dislike
دوست نداشتن
to sit out
شرکت نداشتن در
To know no bounds.
حد وحصر نداشتن
powerlessly
با نداشتن نیرو
sit out
شرکت نداشتن در
errorless
نداشتن خطا
missed
نداشتن فاقدبودن
misses
نداشتن فاقدبودن
miss
نداشتن فاقدبودن
out of favor with someone
<idiom>
حسن نیت نداشتن
thriftessness
نداشتن عقل معاش
to foel
حال درستی نداشتن
to get the key of the street
جای شب ماندن نداشتن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
inefficiently
با نداشتن قابلیت بیفایده
make no bones about something
<idiom>
هیچ رازی نداشتن
to make no doubt
مطمئن بودن شک نداشتن
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
want
نیازمند بودن به نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
out of step
<idiom>
هم آهنگ وتوازن نداشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
wanted
نیازمند بودن به نداشتن
inapprehension
نداشتن بیم یا نگرانی
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
inertness
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
not have a penny to one's name
<idiom>
آهی در بساط نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
دیناری در بساط نداشتن
intestacy
نداشتن وصیت نامه
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
out of tune
<idiom>
باهم خوب وسازش نداشتن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
not have a bean
<idiom>
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
loses
نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to dislike somebody
[something]
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
forlackof shoes
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
to have no prospects
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
You've got me there!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
You've got me stumped.
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
Beats me!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
relation
رابطه
relevancy
رابطه
connection
رابطه
connexions
رابطه
contingence
رابطه
relationships
رابطه
relationship
رابطه
respect
رابطه
relevance
رابطه
respects
رابطه
equations
رابطه
equation
رابطه
linkages
رابطه
linkage
رابطه
bond
رابطه
correlation
رابطه
negative relation
رابطه معکوس
preattunement
هم کوکی
[رابطه ای]
positive relation
رابطه مستقیم
negative relation
رابطه منفی
mutual relationship
رابطه متقابل
monotonic relation
رابطه همسو
mil relation
رابطه میلیم
mil relation
رابطه میلیمی
preattunement
هم آهنگی
[رابطه ای]
positive relation
رابطه مثبت
relationship
رابطه
[ریاضی]
symbiotic relation
رابطه همزیستی
sonship
رابطه فرزندی
preattunement
وفق
[رابطه ای]
relations of production
رابطه تولید
terms of trade
رابطه مبادله
relation learning
رابطه اموزی
privity of contract
رابطه متعاقدین
mil formula
رابطه میلیمی
correlation
ضریب رابطه
liaises
رابطه داشتن
liaised
رابطه داشتن
liaise
رابطه داشتن
contractual relationship
رابطه قراردادی
corresponds
رابطه داشتن
corresponded
رابطه داشتن
de broglie relation
رابطه دوبروی
definitional equation
رابطه تعریفی
correspond
رابطه داشتن
equivalence relation
رابطه هم ارزی
fiduciary relationship
رابطه امانی
causal relationship
رابطه علی
transitive
رابطه مجازی
transitive
رابطه غیرمستقیم
arithmetic relation
رابطه حسابی
trade-offs
رابطه جایگزینی
binary relation
رابطه دوتایی
trade-off
رابطه جایگزینی
bode's relation
رابطه بود
cash nexus
رابطه نقدی
causal link
رابطه سببیت
trade off
رابطه جایگزینی
liaising
رابطه داشتن
interrelationships
رابطه متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
ties
رابطه برابری
liaisons
رابطه نامشروع
incommunicable
بدون رابطه
liaison
بستگی رابطه
liaison
رابطه نامشروع
interrelation
رابطه متقابل
relation
رابطه نسبت
lesbianism
رابطه جنسی زن با زن
liaisons
بستگی رابطه
lead lag relation
رابطه سبقت
functional relationship
رابطه تابعی
functional relation
رابطه تابعی
flow formula
رابطه جریان
commutation relation
رابطه جابجایی
tie
رابطه برابری
linear relationship
رابطه خطی
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
recurrence relation
[RR]
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
oral intercourse
رابطه جنسی دهانی
cohered
رابطه خویشی داشتن
break away
قطع رابطه کردن
sexual intercourse
رابطه جنسی مجامعت
cohere
رابطه خویشی داشتن
intimacy
رابطه نامشروع جنسی
cohabit
رابطه جنسی داشتن
cohering
رابطه خویشی داشتن
coheres
رابطه خویشی داشتن
difference equation
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
to make a connection
رابطه ای برقرار کردن
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
mass energy relation
رابطه جرم و انرژی
wealth saving relationship
رابطه ثروت و پس انداز
cohabited
رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship
رابطه علت و معلولی
denouncement
اعلان قطع رابطه
stress strain relation
رابطه تنش- کرنش
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
cohabits
رابطه جنسی داشتن
cohabiting
رابطه جنسی داشتن
price system
نسبت و رابطه قیمتها با هم
input output relation
رابطه ورودی- خروجی
parent child relationship
رابطه پدر و پسر
to correspond with
رابطه
[نامه نگاری]
داشتن با
mil rule
قانون مربوط به رابطه میلیمی
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
thermoelectric
وابسته به رابطه برق وحرارت
habit
روش طرز رشد رابطه
to discontinue relations
[with somone]
رابطه قطع کردن
[با کسی]
filiation
نسل رابطه پدر و فرزندی
fisher equation
این رابطه عبارت است از :
habits
روش طرز رشد رابطه
causality
رابطه بین علت ومعلول
average marginal relationship
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
causal nexus
رابطه میان علت و معلول
divisibility relation
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
to be together with somebody
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
neutral technology
تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
to have connections
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
faulty connection
رابطه اشتباه
[الکترونیک مهندسی برق]
trade off between inflation and
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
intercommunication
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
aerodynamic shape
شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com