Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
Other Matches
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
hay fork
چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
squids
قلاب سنگین ماهیگیری
squid
قلاب سنگین ماهیگیری
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
lofts
بلندکردن
loft
بلندکردن
pickup
بلندکردن
removing
بلندکردن
remove
بلندکردن
rears
بلندکردن
rear
بلندکردن
reared
بلندکردن
heft
بلندکردن
extol
بلندکردن
rearing
بلندکردن
extolled
بلندکردن
extolling
بلندکردن
extols
بلندکردن
removes
بلندکردن
crane hook
قلاب سرکابل بالابر جرثقیل قلاب یا چنگک جرثقیل
enhance
زیادکردن بلندکردن
enhances
زیادکردن بلندکردن
enhancing
زیادکردن بلندکردن
shoot up
<idiom>
ناگهانی بلندکردن
louden
صدا را بلندکردن
to kick up dust
خاک بلندکردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
enhanced
زیادکردن بلندکردن
ennobled
شرافت دادن بلندکردن
ennoble
شرافت دادن بلندکردن
he wants stirring up
برای بلندکردن بایدسیخش زد
lifts
یک وهله بلندکردن بار
ennobling
شرافت دادن بلندکردن
lifting
یک وهله بلندکردن بار
lifted
یک وهله بلندکردن بار
ennobles
شرافت دادن بلندکردن
to get up
بلندکردن ترتیب دادن
lift
یک وهله بلندکردن بار
enthroning
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrones
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrone
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
enthroned
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
sticks
خطای بلندکردن چوب بیش ازحد نشانه
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
statue of liberty play
بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
trivia
چیزهای بی اهمیت
valuables
چیزهای بهادار
post matter
چیزهای پستی
the sublime
چیزهای بلندوعالی
scatterings
چیزهای پراکنده
the inevitable
چیزهای عادی
inflammables
چیزهای اتشگیر
inflammable substances
چیزهای اتشگیر
bygone
چیزهای گذشته
gaudery
چیزهای کم بها
oddment
چیزهای متفرقه
by gone
چیزهای گذشته
munching
چیزهای جویدنی
munches
چیزهای جویدنی
cates
چیزهای لذیذ
munch
چیزهای جویدنی
munched
چیزهای جویدنی
incidentals
چیزهای کوچک
inanimate objects
چیزهای بیجان
paleology
دانش چیزهای کهنه
appurtenence
اسباب چیزهای وابسته
inter alia
میان چیزهای دیگر
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
among others
میان چیزهای دیگر
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
impediment
چیزهای دست و پاگیر
among other things
میان چیزهای دیگر
microtomy
بریدن چیزهای ریز
Well what do you know!Well i never!
بحق چیزهای نشنیده !
impediments
چیزهای دست و پاگیر
impedimenta
چیزهای دست و پا گیر
bye
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
byes
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
microphotography
عکس برداری از چیزهای خرد
gimceackery
چیزهای قشنگ وبی مصرف
pretty pretties
چیزهای قشنگ و نادان فریب
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
She is fond of sweet things.
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
supemundane
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
litters
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
littered
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
drainer
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
papier
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
matelote
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
harnessing
قلاب
grapples
قلاب
grappled
قلاب
creel
قلاب
creels
قلاب
grapple
قلاب
grappling
قلاب
iron fork
قلاب
crampoon
قلاب
harnessed
قلاب
harness
قلاب
fifi hook
قلاب فی فی
clasps
قلاب
grips
قلاب
gib
قلاب
gripping
قلاب
gripped
قلاب
crows foot
قلاب
hamulus
قلاب
grip
قلاب
crampon
قلاب
takle
قلاب
kake
قلاب
grabbed
قلاب
drag
قلاب
sling dog
تک قلاب
grab
قلاب
knop
قلاب نخ
fishing line
زه قلاب
fish line
زه قلاب
toggles
قلاب
agrafe
قلاب
agraffe
قلاب
toggle
قلاب
fishhook
قلاب
tache
قلاب
tach
قلاب
bracket
قلاب
grabs
قلاب
buckle
قلاب
buckled
قلاب
buckles
قلاب
grabbing
قلاب
grapnels
قلاب
drags
قلاب
ticks
قلاب
dragged
قلاب
grabber
قلاب
holdfast
قلاب
grapnel
قلاب
square bracket
قلاب
hooks
قلاب
hook
قلاب
uncus
قلاب
ticked
قلاب
clasping
قلاب
hamulus
قلاب چه
clasped
قلاب
clasp
قلاب
button hook
قلاب
tick
قلاب
hookers
قلاب انداز
shackle hook
قلاب بوکسل
on hook
قلاب شده
tackle
قرقره قلاب
cleek
قلاب بزرگ
osborne shackle
قلاب حامل
cargo hook
قلاب بار
slinging
قلاب سنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com