Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
Other Matches
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
reversing
معکوس کردن
reversion
معکوس کردن
reversed
معکوس کردن
reverses
معکوس کردن
dis-
معکوس کردن
reverse
معکوس کردن
retrogresses
ترقی معکوس کردن
retrogress
ترقی معکوس کردن
retrogressed
ترقی معکوس کردن
retrogressing
ترقی معکوس کردن
de-
معکوس عمل کردن
back titration
تیتر کردن معکوس
retroact
عمل معکوس کردن
shift the rudder
معکوس کردن سکان
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
converting
معکوس کردن تازه کردن
converted
معکوس کردن تازه کردن
convert
معکوس کردن تازه کردن
converts
معکوس کردن تازه کردن
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
boolean algebra
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
algebra
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
abusing
بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against
خطا کردن نسبت به
prorate
به نسبت تقسیم کردن
abuses
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
بدرفتاری کردن نسبت به
attribute
نسبت دادن حمل کردن
give
نسبت دادن به بیان کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
disclaim
ترک دعوا کردن نسبت به
attributes
نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone.
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attributing
نسبت دادن حمل کردن
disclaims
ترک دعوا کردن نسبت به
asperse
هتک شرف کردن نسبت به
disclaiming
ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone
نسبت به کسی تبعیض کردن
disclaimed
ترک دعوا کردن نسبت به
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
apportionment
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
conversing
:معکوس
contrary
معکوس
reversals
معکوس
converses
معکوس
obverse
معکوس
reversing
معکوس
conversing
معکوس
converses
:معکوس
reversible
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
conversely
معکوس
converse
معکوس
conversed
:معکوس
conversed
معکوس
reversal
معکوس
countering
معکوس
convert
معکوس
reversed
معکوس
converted
معکوس
reversion
معکوس
countered
معکوس
counter
معکوس
converting
معکوس
reverse
معکوس
inverse
معکوس
negative
معکوس
negatives
معکوس
converts
معکوس
reverses
معکوس
reciprocal
معکوس
upside down
معکوس
expression
عبارت
cl
عبارت
wordage
عبارت
experssion
عبارت
expressions
عبارت
term
عبارت
termed
عبارت
terming
عبارت
clause
عبارت
clauses
عبارت
statements
عبارت
worded
عبارت
word
عبارت
statement
عبارت
phrases
عبارت
phrase
عبارت
phrased
عبارت
invertible
معکوس شدنی
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse bias
پیشقدر معکوس
reversal process
جریان معکوس
reversal film
فیلم معکوس
retroaction
عمل معکوس
switcheroo
عمل معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
reverses
معکوس کننده
reversing
معکوس کننده
mirroring
معکوس نمودن
negative correlation
همبستگی معکوس
reciprocal
معکوس دوجانبه
reverse control
کنترل معکوس
backset
معکوس وارونه
reverse slope
شیب معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
inverse voltage
ولتاژ معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
invert suger
قند معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
reverse polarity
پلاریته معکوس
inverted structure
ساختار معکوس
inverse feedback
واخوراند معکوس
reverse current
جریان معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back splice
پیوند معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
reverse pitch
گام معکوس
inverse function
تابع معکوس
inverted file
فایل معکوس
reciprocal
متقابل معکوس
obversion
استنتاج معکوس
negative caster
گردش معکوس
opposite
روبرو معکوس
reverse
معکوس کننده
inverted opening
گشایش معکوس
countdown
شمارش معکوس
countdowns
شمارش معکوس
reverse gear
دنده معکوس
reverse gears
دنده معکوس
indian in reverse
هندی معکوس
inverse
واژگونه معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
draw back
کشیدن معکوس
reversed
معکوس کننده
obcordate
قلبی معکوس
set back
معکوس پس زدن
back-up
معکوس ریختن
conversely
بطور معکوس
feedback
تزویج معکوس
inverter
معکوس کننده
back up
معکوس ریختن
opposites
روبرو معکوس
negative relation
رابطه معکوس
phraseologist
عبارت پرداز
paragrapher
عبارت نویس
put into words
به عبارت دراوردن
terming
جمله عبارت
doxology
عبارت تسبیحی
affirmative
عبارت مثبت
prolixity
عبارت زاید
protext
عبارت پیشین
termed
جمله عبارت
colloquialism
عبارت مصطلح
colloquialisms
عبارت مصطلح
term
جمله عبارت
wording
عبارت سازی
passage
عبارت فقره
passages
عبارت فقره
involution
پیچدارکردن عبارت
trinomial
دارای سه عبارت
videlicet
به عبارت دیگر
relational expression
عبارت رابطهای
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
in fact
به عبارت دیگر
assignment statement
عبارت گمارشی
term
عبارت
[ریاضی]
mathematical term
عبارت
[ریاضی]
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
the letter of the law
عبارت قانون
context style of a expression
سیاق عبارت
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com