Dictiornary-Farsi | قلع ماده نزاع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
extirpate the source of dispute	قلع ماده نزاع


Other Matches

thermite	ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset	ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism	فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist	ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
dopes	معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant	ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk	ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dope	معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants	ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector	دوشاخه ماده متصل کننده ماده
fueled	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels	ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments	ماده رنگی ماده ملونه
fuelling	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel	ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment	ماده رنگی ماده ملونه
quarrel	نزاع
quarrelled	نزاع
disputes	نزاع
tussled	نزاع
contretemps	نزاع
dissension	نزاع
strifeless	بی نزاع
quarrelling	نزاع
disputing	نزاع
tussle	نزاع
quarrels	نزاع
fussing	نزاع
disputed	نزاع
quarreling	نزاع
quarreled	نزاع
tussling	نزاع
war	نزاع
wars	نزاع
strife	نزاع
factions	نزاع
sparred	نزاع
spars	نزاع
tussles	نزاع
fighting	نزاع
faction	نزاع
spar	نزاع
dispute	نزاع
fusses	نزاع
wrangled	نزاع
scuffles	نزاع
embroilment	نزاع
dustup	نزاع
brangle	نزاع
battled	نزاع
scuffling	نزاع
battle	نزاع
wrangle	نزاع
falling out	نزاع
falling-out	نزاع
affray	نزاع
battling	نزاع
hotwar	نزاع
wrangles	نزاع
wrangling	نزاع
battles	نزاع
scuffled	نزاع
wane	نزاع
rows	نزاع
scuffle	نزاع
rowed	نزاع
wanes	نزاع
waning	نزاع
jarring	نزاع
fuss	نزاع
fussed	نزاع
row	نزاع
waned	نزاع
gynandromorph	جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-	ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
quarrelling	نزاع کردن
embroiled	به نزاع انداختن
embroiling	به نزاع انداختن
quarreled	نزاع کردن
jar	نزاع کردن
quarrel	نزاع کردن
embroil	به نزاع انداختن
to pull caps	نزاع کردن
quarrelled	نزاع کردن
quarrels	نزاع کردن
squealed	دعوا نزاع
quarreling	نزاع کردن
jarred	نزاع کردن
wrangling	نزاع کردن
wrangles	نزاع کردن
disputed	نزاع کردن
disputed	منازعه نزاع
disputes	مشاجره نزاع
the root of dispute	مایه نزاع
disputes	نزاع کردن
disputes	منازعه نزاع
disputing	مشاجره نزاع
disputing	منازعه نزاع
tussled	نزاع کردن
squeal	دعوا نزاع
jars	نزاع کردن
tussle	نزاع کردن
to fall out	نزاع کردن
disputed	مشاجره نزاع
tussling	نزاع کردن
war	محاربه نزاع
wars	محاربه نزاع
wrangled	نزاع کردن
wrangle	نزاع کردن
tussles	نزاع کردن
disputing	نزاع کردن
dispute	مشاجره نزاع
dispute	نزاع کردن
dispute	منازعه نزاع
squeals	دعوا نزاع
contention	مشاجره نزاع
frays	نبرد نزاع
fight	نزاع کردن
contentions	مشاجره نزاع
discord	دعوا نزاع
flite	نزاع کردن
militancy	نزاع طلبی
quarrelsomely	نزاع طلبانه
frayed	نبرد نزاع
fray	نبرد نزاع
embroils	به نزاع انداختن
dissentious	نزاع جو موردنزاع
fights	نزاع کردن
barrator	اهل نزاع
contentiousness	نزاع طلبی
they dispute about nothing	درسرهیچ نزاع می کنند
contested area	منطقه مورد نزاع
brawls	نزاع وجدال کردن
brawl	نزاع وجدال کردن
brawled	نزاع وجدال کردن
brawling	نزاع وجدال کردن
warfare	نزاع زدو خورد
tousle	مچاله کردن نزاع
they had words	باهم نزاع کردند
quarrelsomeness	نزاع طلبی جنگجوئی
scraps	نزاع اوراق کردن
scrapping	نزاع اوراق کردن
scrapped	نزاع اوراق کردن
scrap	نزاع اوراق کردن
oogamete	سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
quarelsomeness	نزاع طلبی فتنه جوئی
jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
To go for each other.	بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
militants	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militant	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
battle royal	نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
To come to blows .	دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
pacific settlement	تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling	داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting	درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
nany	بز ماده
bitching	سگ ماده
foamed meterid	ماده کف
bitches	سگ ماده
substances	ماده
bitched	سگ ماده
anti matter	ضد ماده
nanny goats	بز ماده
stuffless	بی ماده
agent	ماده
catch for door bolt	ماده
nanny goat	بز ماده
antimatter	ضد ماده
mattered	ماده
matter	ماده
monoclinous	نر و ماده
stuffs	ماده
stuffed	ماده
stuff	ماده
article	ماده
substance	ماده
agents	ماده
matters	ماده
mattering	ماده
articles	ماده
clauses	ماده
clause	ماده
stipulation	ماده
material	ماده
items	ماده
item	ماده
female	ماده
abscesses	ماده
abscess	ماده
metals	ماده
bitch	سگ ماده
materials	ماده
metal	ماده
provision	ماده
strive	جدوجهد کردن نزاع کردن
strived	جدوجهد کردن نزاع کردن
strives	جدوجهد کردن نزاع کردن