English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
Search result with all words
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
Other Matches
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
prosilient پیدا
indiscernible able نا پیدا
in a good light پیدا
visibility پیدا
axiomatical پیدا
apparent پیدا
phenomenally پیدا
phenomenal پیدا
visible پیدا
a rare bird کم پیدا
detecting پیدا کردن
detects پیدا کردن
exposures پیدا شدن
acquire پیدا کردن
detected پیدا کردن
exposure پیدا شدن
detect پیدا کردن
turn up <idiom> پیدا شدن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
trover چیز پیدا ده
to look up پیدا کردن
spottable پیدا کردنی
smell out با بو پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
raise its head پیدا شدن
pin point پیدا کردن
open roof بام پیدا
find پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
to search out پیدا کردن
averaged پیدا کردن
average پیدا کردن
gains پیدا کردن
gained پیدا کردن
finds پیدا کردن
finder پیدا کننده
gain پیدا کردن
tracks پیدا کردن
averages پیدا کردن
tracked پیدا کردن
track پیدا کردن
averaging پیدا کردن
new discovered تازه پیدا شده
pvogenous از چرک پیدا شده
prove opplicable مصداق پیدا کردن
primigenial نخست پیدا شده
preempt حق تقدم پیدا کردن
trove چیز پیدا شده
touts خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
to take a ply تمایل پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
escrow اجرایی پیدا میکند
demonetize تنزل پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
converged تقارت پیدا کردن
he looks malice ازسیمای او پیدا است
hade تمایل پیدا کردن
get at able یافتنی پیدا کردنی
converge تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to become a necessity لزوم پیدا کردن
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
take to تمایل پیدا کردن
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
to win fame شهرت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
self born پیدا شده در نفس انسان
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
needle in a haystack <idiom> چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
prominently بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
I couldnt find the way back. نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
Good oranges are very scarce . پرتقال خوب خیلی کم پیدا می شود
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
vinous eloquence فصاحتی که در اثر خوردن شراب پیدا میشود
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rigor mortis جمود نعشی که 6 تا 01ساعت پس از مرگ پیدا میشود
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
kentish rag یکجورسنگ اهک سخت که درkent پیدا میشود
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
scrape up <idiom> پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com