English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
Other Matches
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
browned قهوهای
brownest قهوهای
browning قهوهای
Br قهوهای
browns قهوهای
browner قهوهای
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
windbound متوقف دراثر باد
to fog off دراثر رطوبت پوسیدن
browning قهوهای کردن
brownest قهوهای کردن
browner قهوهای کردن
browned قهوهای کردن
embrown قهوهای کردن
browns قهوهای کردن
furnace brown قهوهای کوره
lignite ذغال قهوهای
brown قهوهای کردن
lignite زغال قهوهای
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
electrocution کشتن یا مرگ دراثر برق
to d. in one's bed دراثر پیری یا بیماری مردن
ether extract ماده الی محلول دراثر
groused نوعی رنگ قهوهای
grousing نوعی رنگ قهوهای
grouse نوعی رنگ قهوهای
dun رنگ قهوهای کمرنگ
brownish مایل به قهوهای یاخرمایی
auburn قهوهای مایل به قرمز
nut brown رنگ قهوهای فندقی
brown iron ore سنگ اهن قهوهای
grouses نوعی رنگ قهوهای
frost hoil ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
malacone نوعی زرقون یازرگون قهوهای
tan مازویی قهوهای مایل به زرد
malacon نوعی زرقون یازرگون قهوهای
mahogany رنگ قهوهای مایل به قرمز
tan برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
taupe رنگ خاکستری مایل به قهوهای
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
sea fire شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
strain hardening سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
photoglyph صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
lunitidal وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
terra cotta گل صورت سازی قرمز مایل به قهوهای
sienna انواع خاکهای قهوهای مایل به زرد
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
catalyst عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
moraine سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
sbend distortion لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
catalysts عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
fudging نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
beige رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
fudges نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
propolis ماده صمغی قهوهای رنگی شبیه موم
form utility کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
manila paper یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
hematin ترکیب قهوهای تیره یا ابی تیرهای بفرمول Fe6O4N23H43C
gadwall اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
kraft کاغذ محکم قهوهای رنگ مخصوص بسته بندی
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
hottentot یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
evangelical پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
evangelic پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peel پوست انداختن پوست
peels پوست انداختن پوست
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
english shepherd سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
queen's weather افتاب
sunshine افتاب
sunless بی افتاب
dislocating افتاب
dislocates افتاب
photosphere افتاب
dislocate افتاب
patent to the sun افتاب رو
sunniest افتاب رو
sun افتاب
sunning افتاب
sunny افتاب رو
suns افتاب
sunned افتاب
sunnier افتاب رو
subsolar در فل افتاب
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
giant circle افتاب شکسته
heliolatrous افتاب پرست
heliograph افتاب نگار
helianthemum چرخ افتاب
sunshades افتاب گردان
daisies گل افتاب گردان
german giant swing افتاب شکسته
girasol گل افتاب پرست
helianthus گل افتاب گردان
girasole گل افتاب پرست
giant swing افتاب یا مهتاب
helianthemum افتاب چرخ
sunshade افتاب گردان
broiling sun افتاب سوزان
visors افتاب گردان
sunstroke افتاب زدگی
dawn طلوع افتاب
dawned طلوع افتاب
dawning طلوع افتاب
dawns طلوع افتاب
sundials شاخص افتاب
sundial شاخص افتاب
sunburn افتاب زدگی
daisy گل افتاب گردان
streamer تیغ افتاب
chamaeleon افتاب پرست
chamaeleontis افتاب پرست
cockshut غروب افتاب
sunflowers گل افتاب گردان
heliotrope افتاب گرای
heliosis افتاب زدگی
sunflower گل افتاب گردان
eclipse of sun افتاب گرفتگی
dry in the sun خشکاندن در افتاب
sunrise طلوع افتاب
bask افتاب خوردن
sunrises طلوع افتاب
basked افتاب خوردن
basking افتاب خوردن
basks افتاب خوردن
streamers تیغ افتاب
sun worshipper افتاب پرست
sun dried در افتاب خشکانیده
sunup طلوع افتاب
sunward سوی افتاب
roman candle افتاب مهتاب
turnsole گل افتاب گردان
patent to the sun افتاب گیر
visard افتاب گردان
p of the sun طلوع افتاب
visorless بی افتاب گردان
vizor افتاب گردان
sunstruck افتاب زده
sunshiny افتاب گیر
sunshine recorder افتاب سنج
sun struck افتاب زده
sun worship افتاب پرستی
sunbaked افتاب پخته
sun burn افتاب زدگی
sun beam پرتو افتاب
solarization تابش افتاب
solarism افسانههای افتاب
sunlike مانند افتاب
sunbath حمام افتاب
p of the sun نیش افتاب
weather beaten افتاب زده
heliotherapy معالجه با افتاب
heliotropism افتاب گرایی
sunlight نور افتاب
heliophilous افتاب دوست
visor افتاب گردان
sunshine تابش افتاب
sunsets غروب افتاب
heliotrope گل افتاب پرست
heliologist افتاب شناس
sunbeams تیغ افتاب
sunbeams پرتو افتاب
sunbeam تیغ افتاب
sunbeam پرتو افتاب
sunshine نور افتاب
mercantilists مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
solarize درمعرض افتاب قراردادن
peeped نیش افتاب روزنه
peep نیش افتاب روزنه
basks حمام افتاب گرفتن
sun hat کلاه افتاب گیر
peeps نیش افتاب روزنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com