Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
peafowl
قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
Other Matches
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
sambur
گوزن یال دار بزرگ اسیا
sambar
گوزن یال دار بزرگ اسیا
bleacher
صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
south westerly
سوی جنوب غرب یا جنوب باختر
south-west
جنوب غربی سوی جنوب باختر
south-east
جنوب شرقی سوی جنوب شرق
south east
جنوب خاوری جنوب شرقی
south west
جنوب باختر جنوب غربی
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
grinders
اسیا
grinder
اسیا
mills
اسیا
mill
اسیا
molar teeth
دندانهای اسیا
hammer mill
اسیا چکشی
asiatic
اهل اسیا
Asia
قارهء اسیا
dry grinding
اسیا کردن خشک
muntjac
گوزن کوچک اسیا
munjak
گوزن کوچک اسیا
muntjak
گوزن کوچک اسیا
langur
انواع میمونهای دم دراز ودارای ابروهای پرپشت اسیا
ecafe
کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
outdoor
صحرایی
campestral
صحرایی
pavilions
چادر صحرایی
pavilion
چادر صحرایی
gerbils
موش صحرایی
gerbil
موش صحرایی
voles
موش صحرایی
landrail
ابچلیک صحرایی
field work
کار صحرایی
gerbille
موش صحرایی
fieldartillery
توپخانه صحرایی
field notes
یادداشتهای صحرایی
field radio
بی سیم صحرایی
field ration
جیره صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
rat
موش صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field stockade
ذخایر صحرایی
field wire
سیم صحرایی
vole
موش صحرایی
artillery
توپخانه صحرایی
crab apples
سیب صحرایی
orienteering
مسابقهی دو صحرایی
scabiosa
مامیثای صحرایی
fieldmouse
موش صحرایی
fieldmice
موش صحرایی
field hospitals
بیمارستان صحرایی
field hospital
بیمارستان صحرایی
call boxes
تلفن صحرایی
call box
تلفن صحرایی
field glasses
عینک صحرایی
prison camp
زندان صحرایی
prison camps
زندان صحرایی
mentha piperita
نعناع صحرایی
crab apple
سیب صحرایی
can
مستراح صحرایی
canning
مستراح صحرایی
cans
مستراح صحرایی
out guard
گشتی صحرایی
outsentry
پاسدار صحرایی
ratton
موش صحرایی
latrine
توالت صحرایی
corn mayweed
بابونه صحرایی
field army
ارتش صحرایی
corn parsley
جعفری صحرایی
drumhead court martial
محاکمه صحرایی
abutilon
خطمی صحرایی
field archery
تیراندازی صحرایی
fiedl fortifications
استحکامات صحرایی
good king
اسفناج صحرایی
good henry
اسفناج صحرایی
english mercury
اسفناج صحرایی
field atrillery
توپخانه صحرایی
oat
جو صحرایی یولاف
field exercise
تمرین صحرایی
field maintenance
نگهداری صحرایی
field laboratory
ازمایشگاه صحرایی
field kitchen
اشپزخانه صحرایی
bindweed
نیلوفر صحرایی
field gun
توپ صحرایی
field glass
دوربین صحرایی
field exercise
خدمات صحرایی
caracal
گربه صحرایی
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
south
<adj.>
جنوب
south
جنوب
tare
ویسیای صحرایی ماشک
convertible table
میز صحرایی تا شونده
field
زمینه رزمی صحرایی
fielded
زمینه رزمی صحرایی
fields
زمینه رزمی صحرایی
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
hudson seal
خز موش صحرایی امریکا
field manual
ائین نامه صحرایی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field officer
افسر عملیات صحرایی
dodder
کتان صحرایی لرزیدن
dodders
کتان صحرایی لرزیدن
fieldpiece
تفنگ یا توپ صحرایی
south wards
بسوی جنوب
south west
در جنوب باختر
southeast
جنوب شرقی
the south pole
قطب جنوب
south-east
جنوب شرق
azimuth
نقطه جنوب
south eastern
جنوب خاوری
south easterly
جنوب خاوری
south east
در جنوب خاور
south eastern
جنوب شرقی
southeast
جنوب خاوری
south east
جنوب شرق
soiuthern cross
صلیب جنوب
south-west
جنوب غرب
soiuth ward
بسوی جنوب
sou'westers
جنوب غربی
south west
جنوب غرب
southerners
اهل جنوب
south-eastern
جنوب شرقی
lowlander
اهل جنوب
south western
جنوب غربی
south western
جنوب باختری
southland
سرزمین جنوب
Antarctic
قطب جنوب
southbound
عازم جنوب
southerner
اهل جنوب
southern
اهل جنوب
southward
سوی جنوب
south westerly
جنوب باختری
south-western
جنوب غربی
notus
باد جنوب
South Pole
قطب جنوب
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
field commands
یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
hock
گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
coyote
گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemmings
موش صحرایی قطب شمال
coyotes
گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemming
موش صحرایی قطب شمال
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
southeastward
بطرف جنوب شرقی
southeastward
در جهت جنوب خاوری
southernmost
در اقصی نقطه جنوب
south easterly
سوی جنوب خاور
southwest
واقع در جنوب غربی
southwester
باد جنوب غربی
southwestern
واقع در جنوب غربی
southeaster
توفان جنوب شرقی
in a south easterly direction
از جهت جنوب خاور
libeccio
باد جنوب غربی
southeaster
باد جنوب شرقی
libecchio
باد جنوب غربی
south west
سوی جنوب باختر
celestial body south pole
قطب جنوب عالم
antarctic circle
مدار قطب جنوب
souithernism
رسوم واداب جنوب
south east
سوی جنوب خاور
southwesterner
اهل جنوب غربی
southwestward
بسوی جنوب غربی
Antarctic
مربوط به قطب جنوب
southwestward
درجهت جنوب باختری
southwestwards
بسوی جنوب غربی
southwestwards
درجهت جنوب باختری
southern
جنوبا بطرف جنوب
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ess
دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
their p was toward the south
چشم اندازانهابسوی جنوب بود
souithernism
لغت و اصطلاحات مخصوص جنوب
soputheasternmost
در دورترین نقطه جنوب شرقی
south
بسوی جنوب نیم روز
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
southwester
توفان یا تندباد جنوب غربی
southeasterner
ساکن نواحی جنوب شرقی
equestrian events
مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechases
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechase
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
water moccasin
مار سمی ابزی جنوب امریکا
aardwolf
کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
zulu
اهل ناتال در جنوب افریقا ناتالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com