Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 153 (8 milliseconds)
English	Persian
pervasiveness	قوه سرایت یا اشباع
Other Matches
pervasion	سرایت
contagion	سرایت
contagions	سرایت
infectiousness	سرایت
contaminates	سرایت دادن
contaminating	سرایت دادن
contaminated	سرایت دادن
contaminate	سرایت دادن
infects	سرایت کردن
infecting	سرایت کردن
infect	سرایت کردن
permeating	سرایت کردن
permeates	سرایت کردن
permeated	سرایت کردن
impenetrableness	سرایت ناپذیری
infection	سرایت مرض
transmittancy	انتقال سرایت
transmittance	انتقال سرایت
transitivity	سرایت پذیری
pervasivenness	قوه سرایت
mass contagion	سرایت جمعی
imperviousness	سرایت ناپذیری
imperviable	سرایت ناپذیر
group contagion	سرایت گروهی
infections	سرایت مرض
permeate	سرایت کردن
transmittal	انتقال سرایت
penetrates	بداخل سرایت کردن
transitivity principle	اصل سرایت پذیری
plague	سرایت مرض طاعون
plagued	سرایت مرض طاعون
plagues	سرایت مرض طاعون
plaguing	سرایت مرض طاعون
contagion	سرایت ناخوشی واگیر
incommunicable	غیر قابل سرایت
contagions	سرایت ناخوشی واگیر
amebiasis	سرایت مرض در اثرامیب
penetrate	بداخل سرایت کردن
penetrated	بداخل سرایت کردن
transmissible	قابل سرایت مسری
water permeates the ground	اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
contagium	میکرب سرایت دهنده مرض
transmissibility	انتقال پذیری قابلیت سرایت
transmissions	سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmission	سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
satiation	اشباع
impregnation	اشباع
concentration	اشباع
concentrations	اشباع
saturation	اشباع
suffusion	اشباع
saturated	اشباع
magnetic saturation	اشباع اهن
steepest	اشباع کردن
ingraft	اشباع کردن
plate saturation	اشباع اند
filament saturation	اشباع دمایی
impregnant	اشباع شده
color saturation	اشباع رنگ
saturates	اشباع شدن
degree of saturation	درجه اشباع
saturation capacity	گنجایش اشباع
filament saturation	اشباع افروزه
magnetic saturation	اشباع مغناطیسی
steep	اشباع کردن
saturation state	رژیم اشباع
saturator	اشباع کننده
subsaturated	نزدیک به اشباع
subsaturation	شبه اشباع
voltage saturation	اشباع ولتاژی
unsaturated	اشباع نشده
unsaturate	اشباع نشده
saturant	اشباع شده
saturation factor	ضریب اشباع
saturation current	جریان اشباع
overfull employment	اشباع اشتغال
pervasivenness	قوه اشباع
satiable	اشباع شدنی
satiable	قابل اشباع
saturable	اشباع شدنی
saturated zone	منطقه اشباع
zine of saturation	منطقه اشباع
voltage saturation	اشباع اند
temperature saturation	اشباع دمایی
imbibed	اشباع کردن
imbibe	اشباع کردن
satiating	اشباع شدن
imbues	اشباع کردن
satiates	اشباع شدن
satiated	اشباع شدن
satiate	اشباع شدن
waterlogged	ازاب اشباع
saturating	اشباع شدن
saturating	اشباع کردن
saturates	اشباع کردن
saturate	اشباع کردن
saturate	اشباع شدن
imbued	اشباع کردن
imbibing	اشباع کردن
imbue	اشباع کردن
imbibes	اشباع کردن
anode saturation	اشباع اند
neural satiation	اشباع عصبی
current saturation	اشباع اند
imbuing	اشباع کردن
sodden	اشباع شده
saturated	اشباع شده
chalk-line	[ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma	درجه اشباع رنگ
unsaturated fat	چربی اشباع نشده
suffuse	پوشاندن اشباع کردن
unsaturated	ترکیب اشباع نشده
suffused	پوشاندن اشباع کردن
suffuses	پوشاندن اشباع کردن
suffusing	پوشاندن اشباع کردن
under szturated rock	سنگ زیر اشباع
subsaturated	نیمه اشباع شده
unsaturate	ترکیب اشباع نشده
collector saturation voltage	ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fats	چربی اشباع شده
saturated fat	چربی اشباع شده
indoctrinates	اغشتن اشباع کردن
indoctrinated	اغشتن اشباع کردن
indoctrinate	اغشتن اشباع کردن
indoctrinating	اغشتن اشباع کردن
saturated air	هوای اشباع شده
saturated transistor	ترانزیستور اشباع شده
saturant	بحد اشباع رسیده
saturated soil paste	خمیر خاک اشباع
poly unsaturated fat	پلی چربی اشباع نشده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated	دارای حلقههای اشباع نشده
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن
inundate	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol	الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene	هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundates	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing	بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock	چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight	وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrate	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnate	لقاح کردن اشباع کردن
impregnates	لقاح کردن اشباع کردن
impregnating	لقاح کردن اشباع کردن
imbrue	مرطوب کردن اشباع کردن
chroma	اندازه رنگ کم رنگ و اشباع

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com