English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
analogist قیاس و استدلال کننده
Other Matches
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
proponent استدلال کننده
proponents استدلال کننده
reasoner استدلال کننده
ratiocinator استدلال کننده
dunces استدلال کننده موشکاف
dunce استدلال کننده موشکاف
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
induction قیاس
immensurable بی قیاس
inductions قیاس
spanless بی قیاس
analogy قیاس
deduction قیاس
comparsion قیاس
analogies قیاس
proportions قیاس
proportion قیاس
analogically به قیاس
abduction قیاس
syllogism قیاس
immeasurable بی قیاس
analogize قیاس کردن
comparand قیاس شونده
analogical قابل قیاس
analog شی قابل قیاس
parable قیاس نمونه
analogue شی قابل قیاس
analogues شی قابل قیاس
majorpremise کبرای قیاس
comparability قابلیت قیاس
syllogism قیاس منطقی
parity قیاس مشابهت
paralogism قیاس کاذب
syllogism قیاس صوری
inductively بطور قیاس
extrapolation قیاس گیری
postulation قیاس منطقی
analogous قابل قیاس
extrapolations قیاس گیری
topology قیاس بمکان
deductively از راه قیاس
partisans of analogy اهل قیاس
paradoxes قیاس ضد و نقیض
parables قیاس نمونه
postulate قیاس منطقی
paradox قیاس ضد و نقیض
paralogism قیاس نادرست
postulated قیاس منطقی
postulates قیاس منطقی
enthymeme قیاس اضماری
postulating قیاس منطقی
modus ponens قیاس استثنایی [ریاضی]
propositions مقصود قیاس منطقی
propositioning مقصود قیاس منطقی
propositioned مقصود قیاس منطقی
proposition مقصود قیاس منطقی
minor term صغرای قیاس منطقی
lemma صغرای قیاس منطقی
incomparable غیر قابل قیاس
priori از راه قیاس قیاسی
inductions قیاس کل از جزء استنتاج
noetic ذهنی قیاس منطقی
paralpgize قیاس نادرست ساختن
chronometry علم قیاس زمان
induction قیاس کل از جزء استنتاج
inferring one thing from another استدلال
arguments استدلال
ratiocination استدلال
reasoning استدلال
argument استدلال
argumentation استدلال
logic استدلال
argumentum استدلال
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
premised صغری وکبرای قیاس منطقی
premise صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
elenchus رد ازروی قیاس و صغری وکبری
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
stoicheiometry فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
premisses صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
lattice analogy روش قیاس به تیر مشبک
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
thoughts استدلال تفکر
thought استدلال تفکر
inductive reasoning استدلال استقرایی
reasons استدلال کردن
circular reasoning استدلال دوری
idolism استدلال غلط
idoliom استدلال غلط
paralogism استدلال غلط
acatalepsia استدلال پریشی
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
discursively ازروی استدلال
reasoning ability توانایی استدلال
affective reasoning استدلال عاطفی
paralogia استدلال پریشی
reasoning test ازمون استدلال
ratiocinate استدلال کردن
logical reasoning استدلال منطقی
deductive reasoning استدلال قیاسی
adducible قابل استدلال
analogical reasoning استدلال قیاسی
reason استدلال کردن
argue استدلال کردن
argued استدلال کردن
argues استدلال کردن
arguing استدلال کردن
analogical reasoning استدلال سنجشی
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
lemma کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
theorizes استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorising استدلال نظری کردن
theorises استدلال نظری کردن
objections مخالفت استدلال مخالف
notionalist هواخواه استدلال نظری
theorizing استدلال نظری کردن
objection مخالفت استدلال مخالف
a priori استدلال پیش سوی
theorised استدلال نظری کردن
theorists طرفدار استدلال نظری
theorist طرفدار استدلال نظری
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
subcontrariety رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
argues دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
mnemonics روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
syllogize قیاس کردن استلادل منطقی کردن
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com