Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
syllogize
قیاس کردن استلادل منطقی کردن
Other Matches
postulating
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulation
قیاس منطقی
postulating
قیاس منطقی
postulate
قیاس منطقی
postulated
قیاس منطقی
syllogism
قیاس منطقی
postulates
قیاس منطقی
propositioning
مقصود قیاس منطقی
propositioned
مقصود قیاس منطقی
proposition
مقصود قیاس منطقی
lemma
صغرای قیاس منطقی
minor term
صغرای قیاس منطقی
propositions
مقصود قیاس منطقی
noetic
ذهنی قیاس منطقی
premisses
صغری وکبرای قیاس منطقی
premised
صغری وکبرای قیاس منطقی
premise
صغری وکبرای قیاس منطقی
lemma
کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
mnemonics
روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
analogize
قیاس کردن
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated
قیاس کردن استقراء نمودن
premisses
فرض منطقی کردن
irrationalize
غیر منطقی کردن
premised
فرض منطقی کردن
premise
فرض منطقی کردن
material conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
paged address
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
induction
قیاس
proportion
قیاس
analogies
قیاس
comparsion
قیاس
syllogism
قیاس
immeasurable
بی قیاس
analogically
به قیاس
spanless
بی قیاس
immensurable
بی قیاس
analogy
قیاس
inductions
قیاس
deduction
قیاس
abduction
قیاس
proportions
قیاس
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
paralogism
قیاس کاذب
extrapolation
قیاس گیری
extrapolations
قیاس گیری
inductively
بطور قیاس
paralogism
قیاس نادرست
majorpremise
کبرای قیاس
deductively
از راه قیاس
enthymeme
قیاس اضماری
partisans of analogy
اهل قیاس
comparability
قابلیت قیاس
parable
قیاس نمونه
parables
قیاس نمونه
analog
شی قابل قیاس
syllogism
قیاس صوری
topology
قیاس بمکان
paradoxes
قیاس ضد و نقیض
paradox
قیاس ضد و نقیض
analogous
قابل قیاس
analogical
قابل قیاس
parity
قیاس مشابهت
analogues
شی قابل قیاس
comparand
قیاس شونده
analogue
شی قابل قیاس
induction
قیاس کل از جزء استنتاج
inductions
قیاس کل از جزء استنتاج
chronometry
علم قیاس زمان
paralpgize
قیاس نادرست ساختن
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
analogist
قیاس و استدلال کننده
incomparable
غیر قابل قیاس
priori
از راه قیاس قیاسی
modus ponens
قیاس استثنایی
[ریاضی]
lattice analogy
روش قیاس به تیر مشبک
comparable
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
elenchus
رد ازروی قیاس و صغری وکبری
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
stoicheiometry
فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
subcontrariety
رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
intralogical
منطقی
dialectician
منطقی
logic
منطقی
dialectical
منطقی
rational
منطقی
argumentative
منطقی
argumentive
منطقی
reasonable
منطقی
logical trace
رد منطقی
logical
منطقی
logistic
منطقی
dialectic
منطقی
not
نه منطقی
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com