Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
to keep one's countenance
قیافه خودراتغییر دادن
Other Matches
disguises
تغییر قیافه دادن
disguising
تغییر قیافه دادن
disguised
تغییر قیافه دادن
disguise
تغییر قیافه دادن
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
countenance
قیافه
mien
قیافه
countenanced
قیافه
countenances
قیافه
unfavorable
بد قیافه
gestured
قیافه
countenancing
قیافه
leering
قیافه
gesture
قیافه
leer
قیافه
expressions
قیافه
expression
قیافه
snoot
قیافه
gesturing
قیافه
facial expression
قیافه
sights
قیافه
sight
قیافه
leers
قیافه
look
قیافه
looks
قیافه
leered
قیافه
looked
قیافه
pose
قیافه گرفتن
physiognomist
قیافه شناس
gauntly
با قیافه بدsmear
good-looking
<adj.>
خوش قیافه
gest
قیافه اشاره
geste
قیافه اشاره
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
goodlooking
خوش قیافه
death masks
قیافه مرده
death mask
قیافه مرده
posed
قیافه گرفتن
pull a long face
<idiom>
قیافه گرفتن
posing
قیافه گرفتن
expressionless
قیافه ناگویا
poses
قیافه گرفتن
physignomy
قیافه شناسی
grimness
قیافه سبع
semblance
قیافه فن قوی
leers
رنگ قیافه منظر
leering
رنگ قیافه منظر
leered
رنگ قیافه منظر
leer
رنگ قیافه منظر
physiognomy
قیافه شناسی سیما
looker
خوش قیافه نگهدار
masquerading
قیافه فاهری بخوددادن
poseur
ژستو قیافه گیر
posers
ژستو قیافه گیر
poser
ژستو قیافه گیر
poseurs
ژستو قیافه گیر
deadpan
قیافه خشک و بی روح
handsome
خوش قیافه زیبا
to have the g.in one's face
قیافه شوم داشتن
masquerade
قیافه فاهری بخوددادن
physiognomies
قیافه شناسی سیما
masquerades
قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded
قیافه فاهری بخوددادن
as plain as a pikestaff
<idiom>
مثل شیربرنج
[قیافه]
guise
تغییر قیافه لباس مبدل
snoot
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
disguisement
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
pose
قیافه گیری برای عکسبرداری
deadpan
قیافه خشک و بی روح داشتن
posing
قیافه گیری برای عکسبرداری
guises
تغییر قیافه لباس مبدل
snooty
دارای قیافه تحقیر امیز
poses
قیافه گیری برای عکسبرداری
posed
قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks .
قیافه اش را دارد از دست می دهد
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
physiognomically
موافق علم قیافه شناسی
solid looking
دارای قیافه جامد وبیروح
She is a good – looker .
دختر خوش قیافه ای است
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomic
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomical
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic
تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
You look ridiculous in that old hat .
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets .
برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
loans
قرض دادن عاریه دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
loan
قرض دادن عاریه دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
expanding
توسعه دادن بسط دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
directed
دستور دادن دستورالعمل دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
loaning
قرض دادن عاریه دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
organises
سازمان دادن ارایش دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
inform
اطلاع دادن گزارش دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
pronounces
حکم دادن فتوی دادن
pronounce
حکم دادن فتوی دادن
lends
عاریه دادن اجاره دادن
expands
توسعه دادن بسط دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
embellished
ارایش دادن زینت دادن
embellish
ارایش دادن زینت دادن
irritated
خراش دادن سوزش دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
irritates
خراش دادن سوزش دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
promote
ترفیع دادن ترویج دادن
house
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
cures
شفا دادن بهبودی دادن
irritate
خراش دادن سوزش دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
embellishing
ارایش دادن زینت دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
embellishes
ارایش دادن زینت دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com