Dictiornary-Farsi | قیافه شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
physiognomist	قیافه شناس


Search result with all words

physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
Other Matches

penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
unfavorable	بد قیافه
mien	قیافه
leer	قیافه
leered	قیافه
looks	قیافه
leers	قیافه
leering	قیافه
looked	قیافه
look	قیافه
gesturing	قیافه
gestured	قیافه
gesture	قیافه
countenancing	قیافه
countenances	قیافه
countenanced	قیافه
countenance	قیافه
sights	قیافه
sight	قیافه
snoot	قیافه
facial expression	قیافه
expressions	قیافه
expression	قیافه
semblance	قیافه فن قوی
posed	قیافه گرفتن
poses	قیافه گرفتن
pull a long face <idiom>	قیافه گرفتن
good-looking <adj.>	خوش قیافه
pose	قیافه گرفتن
posing	قیافه گرفتن
geste	قیافه اشاره
gauntly	با قیافه بدsmear
gest	قیافه اشاره
goodlooking	خوش قیافه
grimness	قیافه سبع
expressionless	قیافه ناگویا
To strike an a attitude . To put on a stern look .	قیافه گرفتن
physignomy	قیافه شناسی
death masks	قیافه مرده
death mask	قیافه مرده
handsome	خوش قیافه زیبا
masqueraded	قیافه فاهری بخوددادن
masquerades	قیافه فاهری بخوددادن
masquerading	قیافه فاهری بخوددادن
deadpan	قیافه خشک و بی روح
leers	رنگ قیافه منظر
disguising	تغییر قیافه دادن
disguises	تغییر قیافه دادن
physiognomy	قیافه شناسی سیما
disguised	تغییر قیافه دادن
disguise	تغییر قیافه دادن
leer	رنگ قیافه منظر
masquerade	قیافه فاهری بخوددادن
to keep one's countenance	قیافه خودراتغییر دادن
physiognomies	قیافه شناسی سیما
poseur	ژستو قیافه گیر
poser	ژستو قیافه گیر
posers	ژستو قیافه گیر
leered	رنگ قیافه منظر
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
leering	رنگ قیافه منظر
poseurs	ژستو قیافه گیر
to have the g.in one's face	قیافه شوم داشتن
looker	خوش قیافه نگهدار
She is a good – looker .	دختر خوش قیافه ای است
to change one's countenance	تغییر قیافه یا رنگ دادن
deadpan	قیافه خشک و بی روح داشتن
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
solid looking	دارای قیافه جامد وبیروح
snoot	شکلک دراوردن قیافه گرفتن
disguisement	تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
posing	قیافه گیری برای عکسبرداری
snooty	دارای قیافه تحقیر امیز
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
physiognomically	موافق علم قیافه شناسی
guise	تغییر قیافه لباس مبدل
guises	تغییر قیافه لباس مبدل
poses	قیافه گیری برای عکسبرداری
posed	قیافه گیری برای عکسبرداری
pose	قیافه گیری برای عکسبرداری
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
The town has a European look.	این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomical	مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic	تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
You look ridiculous in that old hat .	با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets .	برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
graphologist	خط شناس
technologist	فن شناس
paleographer	خط شناس
paleontologist	دیرین شناس
osteologist	استخوان شناس
orologist	کوه شناس
ornithologist	پرنده شناس
orientalist	خاور شناس
petrologist	سنگ شناس
phonologist	صوت شناس
philologist	زبان شناس
philologist	واژه شناس
philologer	زبان شناس
parasitologist	انگل شناس
phenomenologist	پدیده شناس
operation decoder	عمل شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
microbiologist	میکرب شناس
musicologist	موسیقی شناس
myologist	ماهیچه شناس
mythologist	اساطیر شناس
mythologist	افسانه شناس
mineralogist	معدن شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
mythologist	اسطوره شناس
numismatist	سکه شناس
numismatist	مدال شناس
odontologist	دندان شناس
oenologist	شراب شناس
ontologist	هستی شناس
oenologist	باده شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
methodologist	اسلوب شناس
weather wise	هوا شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
vermeologist	کرم شناس
topologist	مکان شناس
therapeutist	درمان شناس
pteridologist	سرخس شناس
pteridologist	کرف شناس
rhythmist	سجع شناس
selenographer	ماه شناس
self knowing	خود شناس
teleologist	پایان شناس
syphilologist	سفلیس شناس
spectroscopist	طیف شناس
serologist	سرم شناس
phrenologist	جمجمه شناس
metallographer	فلز شناس
astronmer	ستاره شناس
punctual	وقت شناس
godly	خدا شناس
neurologist	عصب شناس
astronomers	ستاره شناس
loyal	وفیفه شناس
statisticians	امار شناس
statistician	امار شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
conscientious	وفیفه شناس
botanist	گیاه شناس
arborist	درخت شناس
anatomist	کالبد شناس
esthetician	زیبایی شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
astrologers	ستاره شناس
astrologer	ستاره شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
grateful	متشکر حق شناس
ecologists	بوم شناس
ecologist	بوم شناس
philatelists	تمبر شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
pathologist	اسیب شناس
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
ethnologist	قوم شناس
ethnologists	قوم شناس
antiquarian	عتیقه شناس
dutiful	وفیفه شناس
dutiful	گماشت شناس
seismologist	زلزله شناس
geologist	زمین شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
anthropologist	انسان شناس
archeologist	باستان شناس
archaeologist	باستان شناس
criminologist	جرم شناس
technologist	حرفه شناس
entomologist	حشره شناس