Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
to have the g.in one's face
قیافه شوم داشتن
Search result with all words
deadpan
قیافه خشک و بی روح داشتن
Other Matches
countenanced
قیافه
countenances
قیافه
countenancing
قیافه
snoot
قیافه
leers
قیافه
looks
قیافه
look
قیافه
mien
قیافه
gestured
قیافه
countenance
قیافه
leering
قیافه
leered
قیافه
expression
قیافه
leer
قیافه
unfavorable
بد قیافه
looked
قیافه
facial expression
قیافه
gesture
قیافه
expressions
قیافه
gesturing
قیافه
sights
قیافه
sight
قیافه
physiognomist
قیافه شناس
pose
قیافه گرفتن
death masks
قیافه مرده
semblance
قیافه فن قوی
pull a long face
<idiom>
قیافه گرفتن
poses
قیافه گرفتن
posing
قیافه گرفتن
physignomy
قیافه شناسی
posed
قیافه گرفتن
good-looking
<adj.>
خوش قیافه
grimness
قیافه سبع
gauntly
با قیافه بدsmear
gest
قیافه اشاره
expressionless
قیافه ناگویا
geste
قیافه اشاره
goodlooking
خوش قیافه
death mask
قیافه مرده
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
handsome
خوش قیافه زیبا
masquerade
قیافه فاهری بخوددادن
disguised
تغییر قیافه دادن
leers
رنگ قیافه منظر
disguise
تغییر قیافه دادن
to keep one's countenance
قیافه خودراتغییر دادن
leering
رنگ قیافه منظر
leered
رنگ قیافه منظر
leer
رنگ قیافه منظر
physiognomy
قیافه شناسی سیما
physiognomies
قیافه شناسی سیما
looker
خوش قیافه نگهدار
as plain as a pikestaff
<idiom>
مثل شیربرنج
[قیافه]
deadpan
قیافه خشک و بی روح
masqueraded
قیافه فاهری بخوددادن
poser
ژستو قیافه گیر
posers
ژستو قیافه گیر
poseurs
ژستو قیافه گیر
masquerading
قیافه فاهری بخوددادن
masquerades
قیافه فاهری بخوددادن
disguising
تغییر قیافه دادن
disguises
تغییر قیافه دادن
poseur
ژستو قیافه گیر
posed
قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks .
قیافه اش را دارد از دست می دهد
poses
قیافه گیری برای عکسبرداری
snooty
دارای قیافه تحقیر امیز
posing
قیافه گیری برای عکسبرداری
physiognomically
موافق علم قیافه شناسی
She is a good – looker .
دختر خوش قیافه ای است
pose
قیافه گیری برای عکسبرداری
snoot
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
guises
تغییر قیافه لباس مبدل
solid looking
دارای قیافه جامد وبیروح
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
guise
تغییر قیافه لباس مبدل
disguisement
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
physiognomical
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomic
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomonic
تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
She flirts with every handsome man she meets .
برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
You look ridiculous in that old hat .
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to have
داشتن
relieve
داشتن
lacks
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lack
کم داشتن
to hold
داشتن
relieves
داشتن
relieving
داشتن
having
داشتن
have
داشتن
doubt
شک داشتن
doubting
شک داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
to have possession of
داشتن
doubted
شک داشتن
owned
داشتن
own
داشتن
to possess
داشتن
doubts
شک داشتن
want
کم داشتن
bears
در بر داشتن
to hold a meeting
داشتن
possessing
داشتن
wanted
کم داشتن
possess
داشتن
to have f.
تب داشتن
possesses
داشتن
bear
داشتن
to go hot
تب داشتن
bear
در بر داشتن
bears
داشتن
intercommon
داشتن
lackvt
کم داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to be in a f.
تب داشتن
redolence
بو داشتن
to be feverish
تب داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
attends
حضور داشتن
hanker
اشتیاق داشتن
correlates
همبستگی داشتن
correlating
همبستگی داشتن
hankers
اشتیاق داشتن
hankered
اشتیاق داشتن
cherished
گرامی داشتن
withhold
دریغ داشتن
cherish
گرامی داشتن
correlate
همبستگی داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
apprehends
بیم داشتن
to be there
وجود داشتن
belong
تعلق داشتن
belonged
تعلق داشتن
belongs
تعلق داشتن
possessing
در تصرف داشتن
espouse
عقیده داشتن به
espoused
عقیده داشتن به
possess
در تصرف داشتن
lends
معطوف داشتن
aspires
هوش داشتن
possesses
در تصرف داشتن
lend
معطوف داشتن
espousing
عقیده داشتن به
espouses
عقیده داشتن به
attending
حضور داشتن
protruding
برامدگی داشتن
disguise
نهان داشتن
disguised
نهان داشتن
disguises
نهان داشتن
disguising
نهان داشتن
differ
فرق داشتن
value
گرامی داشتن
differed
فرق داشتن
protrudes
برامدگی داشتن
protruded
برامدگی داشتن
protrude
برامدگی داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com