Dictiornary-Farsi | قیافه ناگویا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 90 (5 milliseconds)

English	Persian
expressionless	قیافه ناگویا


Other Matches

unvocal	ناگویا
leered	قیافه
countenance	قیافه
unfavorable	بد قیافه
snoot	قیافه
sight	قیافه
sights	قیافه
countenanced	قیافه
countenances	قیافه
countenancing	قیافه
leering	قیافه
gestured	قیافه
gesturing	قیافه
look	قیافه
looked	قیافه
looks	قیافه
leers	قیافه
leer	قیافه
gesture	قیافه
expression	قیافه
expressions	قیافه
mien	قیافه
facial expression	قیافه
semblance	قیافه فن قوی
goodlooking	خوش قیافه
geste	قیافه اشاره
gest	قیافه اشاره
death mask	قیافه مرده
gauntly	با قیافه بدsmear
posed	قیافه گرفتن
death masks	قیافه مرده
pull a long face <idiom>	قیافه گرفتن
posing	قیافه گرفتن
physiognomist	قیافه شناس
To strike an a attitude . To put on a stern look .	قیافه گرفتن
grimness	قیافه سبع
poses	قیافه گرفتن
good-looking <adj.>	خوش قیافه
physignomy	قیافه شناسی
pose	قیافه گرفتن
leers	رنگ قیافه منظر
to have the g.in one's face	قیافه شوم داشتن
to keep one's countenance	قیافه خودراتغییر دادن
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
leered	رنگ قیافه منظر
looker	خوش قیافه نگهدار
leering	رنگ قیافه منظر
deadpan	قیافه خشک و بی روح
masquerading	قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded	قیافه فاهری بخوددادن
masquerade	قیافه فاهری بخوددادن
disguise	تغییر قیافه دادن
posers	ژستو قیافه گیر
poser	ژستو قیافه گیر
poseurs	ژستو قیافه گیر
disguised	تغییر قیافه دادن
disguises	تغییر قیافه دادن
poseur	ژستو قیافه گیر
leer	رنگ قیافه منظر
physiognomy	قیافه شناسی سیما
physiognomies	قیافه شناسی سیما
handsome	خوش قیافه زیبا
disguising	تغییر قیافه دادن
masquerades	قیافه فاهری بخوددادن
pose	قیافه گیری برای عکسبرداری
guises	تغییر قیافه لباس مبدل
guise	تغییر قیافه لباس مبدل
snooty	دارای قیافه تحقیر امیز
She is a good – looker .	دختر خوش قیافه ای است
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
solid looking	دارای قیافه جامد وبیروح
deadpan	قیافه خشک و بی روح داشتن
snoot	شکلک دراوردن قیافه گرفتن
physiognomically	موافق علم قیافه شناسی
to change one's countenance	تغییر قیافه یا رنگ دادن
posing	قیافه گیری برای عکسبرداری
poses	قیافه گیری برای عکسبرداری
posed	قیافه گیری برای عکسبرداری
disguisement	تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
physiognomical	مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic	تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
The town has a European look.	این شهر قیافه اروپایی دارد
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
You look ridiculous in that old hat .	با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets .	برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]