English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English Persian
distorted prices قیمتهای تحریف شده
Other Matches
garble تحریف تحریف کردن
whole prices قیمتهای عمده
market prices قیمتهای بازار
relative prices قیمتهای نسبی
official prices قیمتهای رسمی
guaranteed prices قیمتهای تضمین شده
price support system نظام قیمتهای حمایت شده
value cost contract پیمان بستن با قیمتهای پایه
index of retail prices شاخص قیمتهای خرده فروشی
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
market prices قیمتهای تعیین شده در بازار
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
effective demand تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
escalation مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
falsification تحریف
multilation تحریف
falsifyer تحریف
distortion تحریف
distortions تحریف
corruption تحریف
anagram تحریف
anagrams تحریف
mutilation تحریف
anagrammatize تحریف کردن
slants تحریف کردن
mutilated تحریف شده
slanted تحریف کردن
distorted تحریف شده
slant تحریف کردن
retrospective falsification تحریف گذشته
perceptual distortion تحریف ادراکی
agonises تحریف کردن
tamper with تحریف کردن
perverted تحریف شده
paramnesia تحریف حافظه
falsifyer تحریف کننده
garbler تحریف کننده
falsifier تحریف کننده
distorts تحریف کردن
falsify تحریف کردن
falsifies تحریف کردن
falsified تحریف کردن
mutilating تحریف کردن
agonised تحریف کردن
mutilates تحریف کردن
agonising تحریف کردن
mutilate تحریف کردن
agonized تحریف کردن
falsifying تحریف کردن
agonizes تحریف کردن
distort تحریف کردن
corrupt تحریف شده
corrupted تحریف شده
corrupting تحریف شده
corrupts تحریف شده
agonize تحریف کردن
sophistication اغوا تحریف
banning حکم تحریف یا توقیف
ban حکم تحریف یا توقیف
bans حکم تحریف یا توقیف
skews تحریف کردن نامتوازن
skew تحریف کردن نامتوازن
skewing تحریف کردن نامتوازن
anagrammatic وابسته به قلب و تحریف
anagrammatical وابسته به قلب و تحریف
garble تحریف یا ناقص کردن
mutilate تحریف شدن معیوب کردن
interpolates باعبارت تازه تحریف کردن
diddling تحریف کردن به وسیله داده
diddles تحریف کردن به وسیله داده
diddled تحریف کردن به وسیله داده
diddle تحریف کردن به وسیله داده
interpolated باعبارت تازه تحریف کردن
interpolate باعبارت تازه تحریف کردن
interpolating باعبارت تازه تحریف کردن
mutilating تحریف شدن معیوب کردن
mutilates تحریف شدن معیوب کردن
twisters کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
twister کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
spoliation تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com