English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (3 milliseconds)
English Persian
actual price قیمت واقعی
Search result with all words
bear سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bears سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
nominal value قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Other Matches
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
actuals واقعی
veritable واقعی
ex post واقعی
ex post saving واقعی
essentials واقعی
veridical واقعی
real واقعی
lifelike واقعی
true life واقعی
very واقعی
righting واقعی
righted واقعی
right واقعی
unfeigned واقعی
objectives واقعی
essential واقعی
virtual واقعی
literal واقعی
concrete : واقعی
card-carrying واقعی
factual واقعی
positive واقعی
actual واقعی
veracious واقعی
McCoy واقعی
objective واقعی
factually واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
insubstantial غیر واقعی
nominal غیر واقعی
true power توان واقعی
down to earth حقیقی واقعی
true north شمال واقعی
true vertical قائم واقعی
unreal غیر واقعی
true slump نشست واقعی
very واقعی فعلی
true form فرم واقعی
true complement مکمل واقعی
true complement متمم واقعی
life size اندازه واقعی
life-size اندازه واقعی
actual argument نشانوند واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual loss زیان واقعی
actual load بار واقعی
actual key کلید واقعی
actual income درامد واقعی
actual address نشانی واقعی
actual self خود واقعی
never-never land غیر واقعی
never-never غیر واقعی
practical واقعی کارازموده
unrealistically غیر واقعی
practicals واقعی کارازموده
airy-fairy غیر واقعی
actualize واقعی کردن
actual velocity سرعت واقعی
unrealistic غیر واقعی
out of pocket expenses هزینه واقعی
bring into being واقعی کردن
true واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
truest واقعی حقیقی
genuine واقعی حقیقی
put into effect واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
jisen مبارزه واقعی
incidental expenses هزینههای واقعی
historical costs هزینه واقعی
put into practice واقعی کردن
real score نمره واقعی
real sector بخش واقعی
actualise [British] واقعی کردن
actualize واقعی کردن
objective value ارزش واقعی
objective data دادههای واقعی
make something happen واقعی کردن
carry into effect واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
realised واقعی کردن
realises واقعی کردن
realising واقعی کردن
realize واقعی کردن
realized واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realizing واقعی کردن
real storage انباره واقعی
real value ارزش واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real واقعی موجود
real income درامد واقعی
real capital سرمایه واقعی
real costs هزینههای واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real fluid سیال واقعی
real memory حافظه واقعی
real mode حالت واقعی
real numbers اعداد واقعی
matter of fact بطور واقعی
real address آدرس واقعی
execute واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
carry out واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
real wage مزد واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
real investment سرمایه گذاری واقعی
real national income درامد ملی واقعی
true meridian نصف النهار واقعی
real purchasing power قدرت خرید واقعی
conductance مقدار هدایت واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
no par بدون ارزش واقعی
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
real will نظریه اراده واقعی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
pragmatize واقعی نشان دادن
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
inesse دارای هستی واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
unreal غیر واقعی خیالی
real balance effect اثر مانده واقعی
real interest rate نرخ بهره واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
false ساختگی غیر واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
entitative واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
psych out <idiom> پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
over estimate بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
overcapitalize بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
abstraction ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstractions ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstractionism مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
that was a quasi war جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
It was filmed on location. صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
foreshortening نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
declination مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
to overcapitalize a company سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
virtual شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com