Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English
Persian
ties of friendship
قیودیاعلاقه دوستی
Other Matches
peace
دوستی
friendships
دوستی
friendship
دوستی
togetherness
دوستی
sodality
دوستی
fellowships
دوستی
fellowship
دوستی
philogyny
زن دوستی
brotherliness
دوستی
uxoriousness
زن دوستی
fraternization
دوستی کردن
motherly love
دوستی مادرانه
love feast
عید دوستی
the utmost love
منتهای دوستی
lastering friendship
دوستی پا بر جا یا ثابت
negrophilism
دوستی بازنگیان
negrophilism
سیاه دوستی
protestation of frienship
ادعای دوستی
professed love
دوستی زبانی
philoprogenitiveness
بچه دوستی
ritualism
تشریفات دوستی
self love
خود دوستی
paternal love
دوستی پدرانه
ophilia
مار دوستی
taphophilia
گور دوستی
fraternal love
دوستی برادری
brotherly
ازروی دوستی
altruism
نوع دوستی
algophilia
درد دوستی
philanthropy
بشر دوستی
wanderlust
اوارگی دوستی
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
excessive love
دوستی زیاد
humanitarianism
بشر دوستی
cozy up to (someone)
<idiom>
باکسی دوستی برقرارکردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
to make friends with anyone
با کسی اشنایی یا دوستی
The bonds of friendship (affection).
رشته دوستی والفت
endearing
از روی دوستی و محبت
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
philosophically
ازراه حکمت دوستی
electrophilic addition
افزایش الکترون دوستی
breach of friendship
بهم زدن دوستی
bibliomania
جنون کتاب دوستی
algolagnia
درد دوستی جنسی
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
fawns
افهار دوستی کردن
humanitarianism
مسلک بشر دوستی
humanitarianism
فلسفه همنوع دوستی
electrophilic attack
حمله الکترون دوستی
gregariously
از روی جمعیت دوستی
kiss of death
دوستی خاله خرسه
fawned
افهار دوستی کردن
patriotically
از روی میهن دوستی
fawn
افهار دوستی کردن
He did it out of friendship.
ازروی دوستی اینکار راکرد
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
nucleophilic aromatic substitution
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
humanism
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
theocentricity
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
electrophilic aromatic substitution
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
He came under the guise of friend ship .
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
snake in the grass
<idiom>
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship.
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
curry favor
<idiom>
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com