Dictiornary-Farsi | لاشه دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (7 milliseconds)

English	Persian
necrophilous	لاشه دوست


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
carnage	لاشه ها
carcases	لاشه
carrion	لاشه
corpse	لاشه
corpses	لاشه
carcass	لاشه
carcasses	لاشه
bier	لاشه
biers	لاشه
cadaver	لاشه
carcase	لاشه
cadavers	لاشه
corse	لاشه
quarry	لاشه شکار
quarries	لاشه شکار
trunk	تنه لاشه
hulks	لاشه کشتی
trunks	تنه لاشه
hulk	لاشه کشتی
retired draft	لاشه برات
necrophagous	لاشه خوار
cadaverous	لاشه مانند
quarrying	لاشه شکار
body	لاشه جسم
fieldstone	لاشه سنگ
rubble	سنگ لاشه
hulls	لاشه کشتی
hull	لاشه کشتی
bodies	لاشه جسم
carrion	لاشه گندیده
cadaveric	لاشه مانند
spalls	لاشه سنگ
hulky	لاشه دار بدهیکل
offal	مواد زائد لاشه
uncoursed rubble masonery	بنایی سنگ لاشه در هم
to recover a body from the wreckage	بازیابی کردن لاشه ای از خرابه
wreckage	لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece	تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
crematory	کورهای که لاشه مرده یااشغال را در ان می سوزانند
crematorium	کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerators	کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerator	کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
crematoria	کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
wreck	لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking	لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks	لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
crematoriums	کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb>	هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
philogynist	زن دوست
hydrophilic compound	اب دوست
dienophile	دی ان دوست
heart-to-heart	دوست
leal	دوست
bozo	دوست
ally	دوست
philoginous	زن دوست
hydrophilic	اب دوست
chum	دوست
chums	دوست
amicable	دوست
heart to heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
unfriended	بی دوست
allying	دوست
schoolmates	دوست
friendless	بی دوست
buddies	دوست
friend	دوست
friends	دوست
schoolmate	دوست
formalist	دوست
buddy	دوست
philanthrope	بشر دوست
I need my e	من دوست دارم
oxyphil	اسید دوست
philhellene	دوست یونان
philhellenic	دوست یونان
philobiblic	کتاب دوست
philotechnic	صنعت دوست
philotechnic	صناعت دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
kissing kind	باهم دوست
isophilic	همجنس دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
lithophilous	سنگ دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
patiot	میهن دوست
oxyphile	اسید دوست
intimado	دوست صمیمی
ornithophilous	مرغ دوست
nucleophile	هسته دوست
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
solomon	صلح دوست
pornerastic	جنده دوست
psychrophilic	سرما دوست
girlfriend	دوست دختر
girlfriends	دوست دختر
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
saprophytic	پوده دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
his friend's murder	قتل دوست او
to make a friend of	دوست شدن با
xenophile	بیگانه دوست
zoophilic	حیوان دوست
zoophilous	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
cater cousin	دوست صمیمی
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
fraternize	دوست بودن
cobber	دوست صمیمی
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
loveliest	دوست داشتنی
social	گروه دوست
likes	دوست داشتن
fraternising	دوست بودن
lovelier	دوست داشتنی
humanitarian	بشر دوست
bibliophil	کتاب دوست
loyalists	دولت دوست
anglophile	انگلیسی دوست
loyalist	دولت دوست
amativeness	دوست داشتن
acidophile	اسید دوست
rats	دوست بی وفا
acidophile	ترشی دوست
patriotic	میهن دوست
patriots	وطن دوست
cronies	دوست صمیمی
dislike	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
philanthropist	بشر دوست
philanthropists	بشر دوست
patriot	وطن دوست
disliking	دوست نداشتن
expressionism	حالت دوست
crony	دوست صمیمی
affect	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
fraternized	دوست بودن
like	دوست داشتن
sporting	بازی دوست
lovely	دوست داشتنی
fraternizes	دوست بودن
fraternizing	دوست بودن
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
expressionist	حالت دوست
dendrophilous	درخت دوست
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
francophile	فرانسه دوست
lovable	دوست داشتنی
friendly state	کشور دوست
gallophile	فرانسه دوست
germanophil	المان دوست
hail fellow	دوست صمیمی
culturist	فرهگ دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
hand in glove	دوست همراز
hemophile	خون دوست
loveable	دوست داشتنی
francophil	فرانسه دوست
likeable	دوست داشتنی
heliophilous	افتاب دوست
fraternises	دوست بودن
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
peaceable	صلح دوست
warlike	جنگ دوست
fraternised	دوست بودن
dislikable	دوست نداشتنی
dislikeable	دوست نداشتنی
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
electrophile	الکترون دوست
chessist	شطرنج دوست
halophilous	نمک دوست
dressy	متداول لباس دوست