Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
slim jim	لاغر میان
Other Matches
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
slims	لاغر
twiggy	لاغر
gaunt	لاغر
pindling	لاغر
underweight	لاغر
slim	لاغر
scrannel	لاغر
slimmest	لاغر
slimming	لاغر
slimmed	لاغر
exiguous	لاغر
lank	لاغر
poorest	لاغر
poorer	لاغر
poor	لاغر
scraggier	لاغر
scraggiest	لاغر
scraggy	لاغر
raw boned	لاغر
raw-boned	لاغر
gracile	لاغر
lathy	لاغر
meagre	لاغر
twigged	لاغر
skin and bone	لاغر
as thin as lath <idiom>	لاغر
leaned	لاغر
angular	لاغر
thinnest	لاغر
thins	لاغر
leans	لاغر
emaciated	لاغر
lean	لاغر
thinned	لاغر
thin	لاغر
atrophic	لاغر
slimsy	لاغر
marcid	لاغر
meager	لاغر
spared	لاغر
spare	لاغر
skinny	لاغر
thinners	لاغر
tabescent	لاغر شونده
to lose weight	لاغر شدن
scrawny	لاغر واستخوانی
scrawniest	لاغر واستخوانی
scrawnier	لاغر واستخوانی
thinnish	نسبتا لاغر
gauntly	بطور لاغر
emaciate	لاغر کردن
lithe	لاغر اندام
slenderize	لاغر کردن
scrag	ادم لاغر
rangey	پادراز و لاغر
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
dry bones	ادم لاغر
fine drawn	لاغر شده در
slights	تراز لاغر
slighting	تراز لاغر
slightest	تراز لاغر
slighter	تراز لاغر
slighted	تراز لاغر
slight	تراز لاغر
toom	فاقد لاغر
lenten	بی گوشت لاغر
macerate	لاغر کردن
rangy	ولگرد پا دراز و لاغر
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
half faced	دارای صورت لاغر
slinks	نوزاد زود رس لاغر
beads	کوچک و لاغر ریزه
bead	کوچک و لاغر ریزه
Next to you I'm slim.	در مقایسه با تو من لاغر هستم.
wizen	لاغر پژمرده یا پلاسیده
slinking	نوزاد زود رس لاغر
weed	دراز و لاغر پوشاک
weeded	دراز و لاغر پوشاک
weeding	دراز و لاغر پوشاک
lanternjaws	صورت لاغر و کشیده
lanternjaws	ارواره دراز و لاغر
slink	نوزاد زود رس لاغر
lantern jawed	دارای ارواره دراز و لاغر
slimpsy	زود شکن وبدساخت لاغر
wear thin <idiom>	به مرور زمان لاغر شدن
slim jim	شبیه ادم لاغر اندام
slenderize	لاغر اندام شدن باریک کردن
slab sided	دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
windlestraw	ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
scal away	ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
mesocarp	میان بر
overthwart	از میان
omphalos	میان
amid	در میان
staggers	یک در میان
crosscut	میان بر
through	از میان
between	میان
mean water	میان اب
middles	میان
middle	میان
amongst	در میان
center	میان
into	در میان
shortcut	میان بر
intershoot	در میان
cross country	میان بر
mean line	خط میان
among	میان
staggering	یک در میان
centers	میان
centered	میان
waists	میان
middling	میان
waist	میان
middle part	میان
thru	از میان
waistline	میان
per	از میان
centre	میان
centred	میان
stagger	یک در میان
half back	میان
mongst	میان
waistlines	میان
in our midst	در میان ما
midrib	رگ میان
diameter	میان بر
diameters	میان بر
in the midden of	در میان
thins	رقیق کردن لاغر کردن
thinners	رقیق کردن لاغر کردن
thinnest	رقیق کردن لاغر کردن
thin	رقیق کردن لاغر کردن
thinned	رقیق کردن لاغر کردن
midships	در میان کشتی
middlemost	میان ترین
midcourse	میان راه
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
cross-cultural	میان فرهنگی
middle weight	میان وزن
intercurrent	در میان اینده
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
mediastinum	میان پرده
heartwood	میان چوب
intervascular	واقع در میان رگ ها
middle finger	انگشت میان
blow in	حمله از میان خط
insuperable	از میان برنداشتنی
ambiequal	میان حال
midbrain	میان مغز
ambiversion	میان گرایی
intercellular	میان یاختهای
inter vivos	در میان زنده ها
ambivert	میان گرا
an a days	یک روز در میان
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
intercurreace	در میان امدن
middle sized	میان اندازه
inter se	میان خودشان
heart wood	میان چوب
centration	میان گرایی
floret of the disk	گلچه میان
duramen	میان درخت
midsection	میان بخش
mesoderm	میان پوست
double space	یک سطر در میان
midrib	رگ میان برگ
mesosphere	میان کره
diaphrgam	میان پرده
midrange	میان دامنه
osculant	در میان چندچیز
mesosphere	میان- سپهر
entracte	میان پرده
intergroup	میان گروهی
interfluves	میان دو رود
interjacency	وقوع در میان
interjectory	در میان اورده
interjectory	در میان انداخته
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlucent	میان تاب
intermontane	میان کوه
intermural	میان دیواری
decussate	یکی در میان
cutoff	راه میان بر
halfback	میان بازیکن
halt back	میان بازی کن
medius	انگشت میان
short circuiting	میان بر زدن
intertrial	میان کوششی
mesothorax	میان سیه
shortcut	راه میان بر
intersegmental	میان قطعهای
interjacency	میان بودن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com