Dictiornary-Farsi | لایحه از مجلس گذشت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
got through (the bill got through the ma	لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis	لایحه از مجلس گذشت


Other Matches

To pass a bI'll through parliament .	لایحه یی را از مجلس گذراندن
amendments	پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
amendment	پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
religiosity	مجلس عبادت مجلس مذهبی
bill	لایحه
essays	لایحه
essay	لایحه
bills	لایحه
first reading of a bill	شوراول لایحه
cross bill	لایحه دفاعیه
statement of defence	لایحه دفاعیه
financial bill	لایحه مالی
army program memorandum	لایحه برنامههای ارتشی
to veto a bill	لایحه قانونی راردکردن
army program memorandum	لایحه برنامههای نیروی زمینی
The new bI'll was ratified. Unanimously.	لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
the bill was read for the first time	شور اول لایحه تمام شد
pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
bill	سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills	سند مالی لایحه یا طرح قانونی
omnibus bill	لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
first reading	طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
particulars	دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
the bill defined his powers	حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
forgiveness	گذشت
uncharitable	بی گذشت
forbearing	با گذشت
forgivingness	گذشت
unforgiving	بی گذشت
illiberal	بی گذشت
big-hearted	با گذشت
generously	یا گذشت
amnesty	گذشت
passing	در گذشت
amnesties	گذشت
forbearingly	با گذشت
ungenerous	بی گذشت
forgave	از ... گذشت
time is up	وقت گذشت
time lapse	گاه گذشت
lapsing	گذشت زمان
forbears	گذشت کردن
forbear	گذشت کردن
it crossed my mind	بخاطری گذشت
it is all up	گذشت ورفت
remission	گذشت تخفیف
lapses	گذشت زمان
lapse	گذشت زمان
remissive	گذشت کننده
remittal	گذشت پرداخت
tolerance	مرز گذشت
forbearingly	از روی گذشت
with each passing year	با گذشت هر سال
waives	گذشت کردن از
waived	گذشت کردن از
waive	گذشت کردن از
obituaries	اگهی در گذشت
obituary	اگهی در گذشت
intolerant	بی گذشت متعصب
period/stretch/lapse of time	گذشت زمان
time period	گذشت زمان
period	گذشت زمان
time span	گذشت زمان
pardon	امرزش گذشت
pardoned	امرزش گذشت
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
With passage of time .	با گذشت زمان
pardoning	امرزش گذشت
tolerances	مرز گذشت
pardons	امرزش گذشت
Many years passed .	چندین سال گذشت
i was too indulgent to him	زیاد به او گذشت کردم
We had a very enjoyable time .	به ما خیلی خوش گذشت
We had a very rough time.	نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .	به ما خیلی خوش گذشت
reentry point	نقطه باز گذشت
generosity <adj.>	گذشت [صفت اخلاقی]
last sunday	همین یکشنبه که گذشت
My holiday did me a world of good.	درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
close call/shave <idiom>	خطراز بیخ گوشش گذشت
remise	انتقال دادن گذشت کردن
It has been a very enjoyable stay.	در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
riders	ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
rider	ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
bill of attainder	لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
we had a good time	خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
to try to stop the march of time	تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
I stayed in concealment until the danger passed.	خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom>	هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
to turn the corner <idiom>	بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
ageing	ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
rejoinder	پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
rejoinders	پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
comitia	مجلس
to hold a meeting	مجلس
legislatures	مجلس
mandated	مجلس
mandate	مجلس
parliaments	مجلس
mandates	مجلس
houses	مجلس
housed	مجلس
house	مجلس
parliament	مجلس
session	مجلس
convocation	مجلس
sessions	مجلس
convocations	مجلس
assembly	مجلس
legislature	مجلس
mandating	مجلس
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
Members of Parliament	وکیل مجلس
wassail	مجلس میخواری
the fifteenth parliament	مجلس پانزدهم
to open parliament	مجلس را گشودن
candidate	کاندیدای مجلس
House of Lords	مجلس اعیان
candidates	کاندیدای مجلس
the parliament is sitting	مجلس منعقداست
proceedings of the parliament	مذاکرات مجلس
legislative assembly	مجلس قانونگذاری
levee	مجلس پذیرایی
membership of the parliament	وکالت مجلس
national assembly	مجلس ملی
obit	مجلس ترحیم
House of Commons	مجلس مبعوثان
option of meeting place	خیار مجلس
speaker of parliament	رئیس مجلس
proces verbal	صورت مجلس
processionize	صورت مجلس
prorogation of parliament	تعطیل مجلس
responsions	مجلس منافره
scenography	مجلس سازی
songfest	مجلس اواز
House of Commons	مجلس عوام
Members of Parliament	نماینده مجلس
Member of Parliament	وکیل مجلس
Upper House	مجلس سنا
Upper House	مجلس لردها
ball	مجلس رقص
formal dance	مجلس رقص
Upper Houses	مجلس لردها
Upper Houses	مجلس سنا
Member of Parliament	نماینده مجلس
assemblymen	عضو مجلس
assemblyman	عضو مجلس
orgies	مجلس عیش
commemorations	مجلس تذکر
commemoration	مجلس تذکر
Eucharist	مجلس سپاسگزاری
Senate	مجلس سنا
House of Representatives	مجلس نمایندگان
consultative assembly	مجلس شورا
constituent assembly	مجلس موسسان
federal council	مجلس متحده
general assembly	مجلس عوام
consmtituent assembly	مجلس موسسان
an act of parliament	قانون مجلس
statehouse	مجلس ایالتی
statehouses	مجلس ایالتی
commemorating	مجلس یاداوری
chamber of deputies	مجلس نمایندگان
commemorate	مجلس یاداوری
commemorated	مجلس یاداوری
congresses	انجمن مجلس
congress	انجمن مجلس
House of Representatives	مجلس مبعوثان
Eucharists	مجلس سپاسگزاری
parliamentary	هواخواه مجلس
house of assembly	مجلس ایالتی
european essembly	مجلس اروپا
council	شورا مجلس
ecclesia	مجلس سیاسی
councils	شورا مجلس
commemorates	مجلس یاداوری
hen parties	مجلس رقص زنانه
commemorations	مجلس یاجشن یادبود
cross bench	نیمکت بیطرفان در مجلس
assemblyman	عضو مجلس قانونگذاری
the upper house	مجلس اعیان یا لردها
assemblymen	عضو مجلس قانونگذاری
To jazz up the party .	مجلس را گرم کردن
to open parliament	مجلس راافتتاح کردن
curia	مجلس سنای روم
councilor	عضو مجلس شورا
bicameral	دارای دو مجلس مقننه
commemoration	مجلس یاجشن یادبود
senators	نماینده مجلس سنا
senators	عضو مجلس سنا
senator	نماینده مجلس سنا
bouleuterion	[مجلس سنا در یونان]
senator	عضو مجلس سنا
synods	مجلس منافره مذهبی
synod	مجلس منافره مذهبی
peering	عضو مجلس اعیان
statehouse	مجلس مقننه ایالتی
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
symposiums	مجلس مذاکره دوستانه
symposium	مجلس مذاکره دوستانه