Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
financial bill
لایحه مالی
Search result with all words
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
bill
لایحه
essay
لایحه
bills
لایحه
essays
لایحه
cross bill
لایحه دفاعیه
statement of defence
لایحه دفاعیه
first reading of a bill
شوراول لایحه
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
army program memorandum
لایحه برنامههای ارتشی
To pass a bI'll through parliament .
لایحه یی را از مجلس گذراندن
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis
لایحه از مجلس گذشت
to veto a bill
لایحه قانونی راردکردن
The new bI'll was ratified. Unanimously.
لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
army program memorandum
لایحه برنامههای نیروی زمینی
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
pocket veto
رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
first reading
طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
particulars
دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
amendment
پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
amendments
پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
rider
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
rejoinder
پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
rejoinders
پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
fiscal
مالی
accounting classification
کد مالی
pecuniary
مالی
financial
مالی
monetary
مالی
finance
مالی
financing
مالی
finances
مالی
financed
مالی
financial e.
متخصص مالی
financial management
مدیریت مالی
financial circles
محافل مالی
financial crisis
بحران مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial period
دوره مالی
financial centers
مراکز مالی
felting
نمد مالی
finance house
موسسه مالی
finance officer
افسر مالی
financial ability
تمکن مالی
mart
بازار مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial assets
موجودی مالی
financial market
بازار مالی
financial budget
بودجه مالی
finance markets
بازارهای مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial inventory
ذخایر مالی
financial plan
برنامه مالی
financial policy
سیاست مالی
in low water
در تنگی مالی
spiel
شیره مالی
Mali
کشور مالی
inunction
روغن مالی
judgment debt
محکوم به مالی
non pecuniary
غیر مالی
unction
روغن مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
taction
دست مالی
sustention
استعانت مالی
rough usage
دست مالی
self support
استقلال مالی
snow job
ماست مالی
sparge
گل مالی کردن
sustentation
استعانت مالی
financial position
وضعیت مالی
financial relations
روابط مالی
financial secretary
مشاور مالی
financial status
وضع مالی
fiscal control
نظارت مالی
fiscal control
کنترل مالی
subsidization
کمک مالی
fiscal policy
سیاست مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
illinition
روغن مالی
subvention
کمک مالی
slobbery
لجن مالی
fiscal year
دوره مالی
fund
اعتبار مالی
fiscal years
سال مالی
fiscal years
دوره مالی
funded
اعتبار مالی
financially
از نظر مالی
financier
متخصص مالی
financiers
متخصص مالی
fiscal
سال مالی
financial year
سال مالی
financial years
سال مالی
fiscal year
سال مالی
anointment
پماد مالی
roughcast
گل مالی شده
waxing
موم مالی
credited
اعتبار مالی
credit
اعتبار مالی
embrocation
روغن مالی
padding
لگد مالی
capital commitment
تعهدات مالی
crediting
اعتبار مالی
chamberlain
نافر مالی
subsidy
کمک مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
subsidies
کمکهای مالی
chamberlains
نافر مالی
credits
اعتبار مالی
embrocations
روغن مالی
anointing
روغن مالی کردن
aid package
بسته کمک مالی
anoint
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
financed
قسمت مالی یا دارایی
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
mud bath
گل مالی تن برای درمان
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
financing
قسمت مالی یا دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
finances
قسمت مالی یا دارایی
tallow
پیه مالی کردن
scrabbling
دست مالی کردن
felt
نمد مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
means tests
سنجش استطاعت مالی
scrabbled
دست مالی کردن
spiel
شیره مالی کردن
means test
سنجش استطاعت مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
corporate treasurer
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
scrabble
دست مالی کردن
functional finance
سیاست مالی اصولی
roughest
دست مالی کردن
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
embrocate
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
finance company
شرکت تامین مالی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
financial accounts
حساب های مالی
anointment
روغن مالی تدهین
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
financial investment
سرمایه گذاری مالی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
financial statement
صورت وضعیت مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
financial mission
هئیت مامورین مالی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
inuct
روغن مالی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
current income
درامد یک سال مالی
rough
دست مالی کردن
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
waxer
کسیکه موم مالی میکند
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
grope
دست مالی کورمالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com