Dictiornary-Farsi | لایق احترام شرافتمندانه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 180 (2 milliseconds)

English	Persian
honorable	لایق احترام شرافتمندانه


Other Matches

nobly	شرافتمندانه
greatly	شرافتمندانه
gentlemen's agreement	موافقت شرافتمندانه
adequate	لایق
competent	لایق
worthy	لایق
felicitous	لایق
worthiest	لایق
meritorious	لایق
qualified	لایق
worthier	لایق
capable	لایق
sufficing <adj.>	لایق
sufficient <adj.>	لایق
satisfactory <adj.>	لایق
good [sufficient] <adj.>	لایق
adequate <adj.>	لایق
acceptable <adj.>	لایق
worthy of praise	لایق تمجید
reginal	لایق ملکه
quoteworthy	لایق ذکر
fit for a king	لایق پادشاه
by fits and starts	شایسته لایق
ablest	: توانا لایق
abler	: توانا لایق
able	توانا لایق
able	لایق بودن
fit	لایق شایسته
fits	لایق شایسته
fittest	لایق شایسته
girl friday	زن کار امد و لایق
deserves	لایق بودن استحقاق داشتن
it does not befit his state	لایق مقام یا وضع او نیست
esteem	لایق دانستن محترم شمردم
deserve	لایق بودن استحقاق داشتن
he is not worth his salt	لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
talent scouts	کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout	کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
tributes	احترام
tribute	احترام
reverently	با احترام
disrespectable	بی احترام
ennoblement	احترام
honourableness	احترام
honor	احترام
respectfulness	احترام
reverentially	با احترام
worshipless	بی احترام
curtsying	احترام
regard	احترام
revere	احترام
reveres	احترام
obeisances	احترام
revering	احترام
obeisance	احترام
greeting	احترام
regards	احترام
reverence	احترام
regarded	احترام
curtsey	احترام
respectability	احترام
curtseying	احترام
greetings	احترام
revered	احترام
curtsy	احترام
curtsies	احترام
curtsied	احترام
respectful	پر احترام ابرومند
self esteem	احترام بنفس
greeting	احترام کننده
saluting	احترام نظامی
deferential	از روی احترام
veneration	احترام نیایش
piping the side	احترام با سوت
homage	ادای احترام
venerability	احترام ارجمندی
in deference to	به پاس احترام
reverence	احترام گذاردن
self respect	احترام بخود
greetings	احترام کننده
hold in respect	احترام گذاشتن به
As a mark of respect ( esteem) .	بعلامت احترام
worshipful	شایسته احترام
venerator	احترام کننده
venerableness	احترام ارجمندی
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
respectable	قابل احترام
to the color	شیپور احترام
to look up	احترام گذرادن
to hold in respect	احترام گزاردن به
irrespective	احترام نگذار
to hold in respect	احترام کردن
deference	تمکین احترام
respect	مراجعه احترام
salute	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
salutes	احترام نظامی
saluted	احترام گذاشتن
saluted	احترام نظامی
salute	احترام نظامی
irreverence	عدم احترام
respects	احترام گذاشتن به
respects	مراجعه احترام
respect	احترام گذاشتن به
honouring	احترام کردن به
honour	احترام کردن به
honoring	احترام کردن به
guard of honor	گارد احترام
honors	احترام کردن به
honours	احترام کردن به
hand salute	احترام با دست
honored	احترام کردن به
honor	احترام کردن به
honoured	احترام کردن به
venerable	قابل احترام ارجمند
venerated	ستایش و احترام کردن
venerate	ستایش و احترام کردن
violates	هتک احترام کردن
respect	احترام محترم شمردن
venerating	ستایش و احترام کردن
revere	احترام گذارندن حرمت
respects	احترام محترم شمردن
interment flag	پرچم احترام شهدا
respect [for somebody or something]	احترام [به کسی یا چیزی]
revered	احترام گذارندن حرمت
violated	هتک احترام کردن
to do homage	ادای احترام کردن
to do make or pay obeisance to	بکسی احترام گزاردن
pipe the side	تجمع گارد احترام
estimably	بطور قابل احترام
violate	هتک احترام کردن
revering	احترام گذارندن حرمت
respectfulness	رعایت احترام وادب
national salute	احترام به پرچم ملی
to pay homage	ادای احترام کردن
officer of the guard	افسر گارد احترام
In deference to public opinion.	به احترام افکار عمومی
venerates	ستایش و احترام کردن
to render homage	ادای احترام کردن
to the color	شیپور احترام پرچم
esteemed	فرد مورد احترام
reveres	احترام گذارندن حرمت
to do homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
to render homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
irreverend	ناشایسته برای احترام گذاری
stand in awe of <idiom>	احترام قائل شدن برای
defers	تسلیم شدن احترام گذاردن
time honored	مورد احترام بعلت قدمت
deferring	تسلیم شدن احترام گذاردن
side honors	مراسم ادای احترام در میزپاس
side boy	گارد احترام میز پاس
defer	تسلیم شدن احترام گذاردن
pipe the side	فرمان تجمع گارد احترام
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است
You must have respect for your promises.	باید بقول خودتان احترام بگذارید
to hold somebody in esteem	برای کسی احترام قائل شدن
One must uphold ones dignity.	احترام هر کسی دست خودش است
national salute	شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
gun salute	سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
capacitate	لایق کردن صلاحیتدار کردن
ablest	لایق بودن مناسب بودن
abler	لایق بودن مناسب بودن
minute gun	توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning	جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
salvo	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ]	کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
unesco (= united nations educational	ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
rifle salute	احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute	سلام پرچم احترام به پرچم
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
salute	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن