Total search result: 203 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
base course |
لایه اساس قشر اساس |
|
|
Search result with all words |
|
subbase course |
لایه زیر اساس |
subbase course |
لایه پی قشر زیر اساس |
Other Matches |
|
substantialize |
اساس دادن یا اساس پیدا کردن |
wage fund theory of wages |
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد |
grass roots |
اساس |
unfounded |
بی اساس |
foundation |
اساس |
subsistance |
اساس |
structuring |
اساس |
structures |
اساس |
structure |
اساس |
ground |
اساس |
element |
اساس |
groundless |
بی اساس |
elements |
اساس |
groundsel |
اساس |
bedrock |
اساس |
cornerstone |
اساس |
cornerstones |
اساس |
nuclei |
اساس |
nucleus |
اساس |
rootless |
بی اساس |
ill-founded |
بی اساس |
basis |
اساس |
fundament |
اساس |
unsubstantiality |
بی اساس |
vaporous |
بی اساس |
unsubstantial |
بی اساس |
baseless |
بی اساس |
delusive |
بی اساس |
substantially |
در اساس |
rationale |
اس اساس |
idles |
بی اساس |
ill founded |
بی اساس |
pier foundation |
اساس پی |
idle |
بی اساس |
idled |
بی اساس |
origins |
اساس |
origin |
اساس |
idlest |
بی اساس |
principium |
اس اساس |
fundamental |
اساس |
chimeric |
بی اساس |
root |
اساس |
roots |
اساس |
insubstatiality |
بی اساس |
groundwork |
زمینه اساس |
gossipry |
شایعات بی اساس |
corner stone |
بنیاد اساس |
there is nothing in it |
بی اساس است |
corpus delicti |
اساس جرم |
idle rumoues |
شایعات بی اساس |
element |
عنصر اساس |
tittle tattle |
شایعات بی اساس |
tittle-tattle |
شایعات بی اساس |
gossip |
شایعات بی اساس |
elements |
عنصر اساس |
gossiped |
شایعات بی اساس |
insubstantial |
بی اساس بیموضوع |
gossiping |
شایعات بی اساس |
corpus juris |
اساس قانون |
foundation |
پی ریزی اساس |
gossips |
شایعات بی اساس |
groundlessly |
بطور بی اساس |
data origination |
اساس داده |
ignoring |
بی اساس دانستن |
ignore |
بی اساس دانستن |
ignored |
بی اساس دانستن |
ignores |
بی اساس دانستن |
Unfounded rumours. |
شایعات بی اساس |
gossiped |
شایعات بی اساس دادن |
grounded (his complaint was not grounded |
شکایت او بی اساس بود |
To build on sand. |
کار بی اساس کردن |
demand processing |
پردازش بر اساس نیاز |
bedding |
بنیاد و اساس هرکاری |
rooty of sand |
چیز ناپایدار یا بی اساس |
fabrics |
سبک بافت اساس |
hot mix base |
اساس اسفالتی گرم |
gossips |
شایعات بی اساس دادن |
fabric |
سبک بافت اساس |
gossip |
شایعات بی اساس دادن |
gossiping |
شایعات بی اساس دادن |
on an arm's length basis |
بر اساس مستقل و برابر بودن [در] |
ill founded |
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا |
cotton grade |
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت |
gossiper |
کسیکه شایعات بی اساس میدهد |
euhemerism |
اساس تاریخی برای افسانه ها |
euhemerize |
اساس تاریخی قائل شدن برای |
his joys p from baseless hope |
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است |
element |
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان |
elements |
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان |
It must have a solid foundation. |
اساس کار باید محکم باشد |
average cost pricing |
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط |
simple interest |
سود پول بر اساس سال 063 روزه |
it was basedon evclid |
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود |
yarn sorting |
دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره] |
plateform |
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی |
animism |
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است |
Your slander is completely preposterous . |
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است |
anti federalist |
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند |
probit |
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط |
redundant information |
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود |
anlage |
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود |
simulation |
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود |
simulations |
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود |
pareto distribution |
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود |
stagnation thesis |
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها |
utilitarianism |
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است |
permanent income hypothesis |
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی |
wool sorting |
دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم] |
euler theorem |
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد |
fools paradise |
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی |
enewal of contract by tacit agreement |
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی |
invisible hand |
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب |
phillips curve |
منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی |
pay as you go principle |
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند |
pareto criterion |
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید |
reaganomics |
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود |
natural rate hypothesis |
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری |
marxist economics |
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد |
life cycle hypothesis |
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است . |
services |
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند |
blanket course |
لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس |
pigou effect |
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت |
underlay |
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین |
collapse pressure |
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند |
underlays |
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین |
media |
زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد |
die |
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد |
blanket course |
لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس |
permafrost |
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین |
lamination |
لایه لایه سازی |
argillite |
خاک رس لایه لایه |
delamination |
لایه لایه کردن |
interlayer |
لایه بین دو لایه |
delaminate |
لایه لایه شدن |
delamination |
لایه لایه شدگی |
delamination |
لایه لایه شدن |
gas plasma display |
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است |
gas discharge display |
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است |
ribands |
لایه |
ribbands |
لایه |
leaf |
لایه |
yard |
لایه |
three-ply |
سه لایه |
three ply |
سه لایه |
yards |
لایه |
bed |
لایه |
padding |
لایه |
stratum |
لایه |
tier |
لایه |
tiers |
لایه |
beds |
لایه |
lamellar |
لایه لایه |
lamellose |
لایه لایه |
courses |
لایه |
layer line |
خط لایه |
coursed |
لایه |
course |
لایه |
shells |
لایه |
shelling |
لایه |
substrate |
لایه |
riband |
لایه |
ribband |
لایه |
layers |
لایه |
coats |
لایه |
coatings |
لایه |
coated |
لایه |
coat |
لایه |
provine |
لایه |
shell |
لایه |
strata |
لایه ها |
stuffless |
بی لایه |
layer |
لایه |
intermediate layer |
لایه میانی |
frost blanket course |
لایه پاد یخ |
impervious blanket |
لایه ناتراوا |
impervious blanket |
لایه نفوذناپذیر |
hard layer |
لایه سخت |
hard layer |
لایه سفت |
five ply |
پنج لایه |
frost blanket course |
لایه ضد یخ قشر ضد یخ |
insulated layer |
لایه عایق |
filter layer |
لایه پالایش |
in layers |
در چند لایه |
ionosphere |
لایه یونسفر |
wearing course |
لایه رویی |
surface course |
لایه رویی |
superstratum |
ابر لایه |
substratum |
زیر لایه |
subsell |
زیر لایه |
sublevel |
زیر لایه |
subfloor |
لایه زیر کف |
sub grade |
لایه زیرین |
the inner layer |
لایه درونی |
thin film |
لایه نازک |
zonate |
لایه دار |
waterproofing course |
لایه اب بندی |
undercoat |
زیر لایه |
traprock |
لایه بازالتی |
top layer |
لایه فوقانی |
overburden |
لایه سربار |