English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
bioderm لایه زنده
Other Matches
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
delamination لایه لایه شدگی
delamination لایه لایه کردن
delaminate لایه لایه شدن
delamination لایه لایه شدن
interlayer لایه بین دو لایه
lamination لایه لایه سازی
argillite خاک رس لایه لایه
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
alacritous زنده
above ground زنده
biogen زنده زا
cheerful <adj.> زنده دل
animates زنده
animate زنده
vivid زنده
vivific زنده
viviparous زنده زا
quick زنده
plaster of Paris گچ زنده
quickest زنده
dapper زنده دل
dashing زنده دل
livelier زنده
liveliest زنده
lively زنده
alive زنده
living زنده
lived زنده
lived :زنده
skylarker زنده دل
live زنده
quicker زنده
fresh- زنده
coiner زنده
full of life سر زنده
genial <adj.> دل زنده
life full سر زنده
lively <adj.> دل زنده
lighthearted زنده دل
live bearing زنده زا
freshest زنده
fresh زنده
cheerful <adj.> دل زنده
live :زنده
biotic زنده
inter vivos در میان زنده ها
in vivo بافت زنده
he suffered at the stake او را زنده سوزاندند
quickens زنده شدن
resuscitates زنده کردن
quicklime اهک زنده
irresuscitable زنده نشدنی
vigils شب زنده داری
vigilance شب زنده داری
resuscitate زنده کردن
resuscitated زنده کردن
vigil شب زنده داری
night waking شب زنده داری
activities زنده دلی
quickens زنده کردن
liven زنده شدن
quickened زنده شدن
surviving زنده ماندن
survives زنده ماندن
survived زنده ماندن
survive زنده ماندن
resurrects زنده کردن
ground ball توپ زنده
resurrected زنده کردن
live ball توپ زنده
resurrect زنده کردن
revive زنده شدن
revived زنده شدن
quickened زنده کردن
quicken زنده شدن
quicken زنده کردن
gamesome زنده روح
resuscitating زنده کردن
he suffered at the stake زنده سوخته شد
wakefulness شب زنده داری
revives زنده شدن
resurrecting زنده کردن
wake شب زنده داری
biophage زنده خوار
quick ening زنده کننده
to call back to life زنده کردن
restoration to life زنده سازی
to recover to life زنده کردن
restore to life زنده کردن
resurge زنده شدن
resuscitator زنده کننده
resusctate زنده کردن
quick clay بتن زنده
protoplast واحدجرم زنده
playable توپ زنده
macroconsumer زنده خوار
biopsy زنده بینی
biomass توده زنده
biogenic زنده زایی
pernoctation شب زنده داری
calcined lime اهک زنده
call back to life زنده کردن
to bring to life زنده کردن
anabiosis زنده سازی
lucubration شب زنده داری
viable زنده ماندنی
verve زنده دلی
spiritous فعال زنده
good توپ زنده
spirituelle بشاش سر زنده
live load بار زنده
wakes شب زنده داری
live steam بخار زنده
liveliness زنده دلی
living environment محیط زنده
reviviscence زنده سازی
long live زنده باد
long little زنده باد
living soil خاک زنده
living polymer بسپار زنده
survivor شخص زنده
activity زنده دلی
living organisms موجودات زنده
waked شب زنده داری
wakeful شب زنده دار
survivors زنده ماندگان
to see the sun زنده بودن
to restorative to life زنده کردن
lived زنده بودن
live زنده کردن
quick lime اهک زنده
lived زنده کردن
survived <past-p.> زنده ماندن
protoplasm جرم زنده
wight موجود زنده
viva زنده باد
vivas زنده باد
vivify زنده کردن
vive int زنده باد!
live زنده بودن
viviparity زنده زایی
to restor to life زنده کردن
wanener شب زنده دار
live wire سیم زنده
live wires سیم زنده
within living memory تا انجا که مردمان زنده
outlive بیشتر زنده بودن از
we are still above ground هنوز زنده ایم
to have a wanton imagination تخیلی زنده داشتن
revenant ادم زنده شده
waked شب زنده داری کردن
lump lime کلوخ اهک زنده
wake شب زنده داری کردن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ? مگر زنده است ؟
vitality انرژی و زنده دلی
night owls ادم شب زنده دار
photobiotic زنده بواسطه نور
biogenic موجد موجود زنده
organism ترکیب موجود زنده
organisms ترکیب موجود زنده
outlived بیشتر زنده بودن از
outlives بیشتر زنده بودن از
biomass pyramid هرم توده زنده
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
outliving بیشتر زنده بودن از
To bury blive. زنده بگور کردن
overlive بیشتر زنده بودن از
being موجود زنده شخصیت
quick en زنده کردن نیروبخشیدن به
night owl ادم شب زنده دار
wakes شب زنده داری کردن
revitalises باز زنده ساختن
combat survival زنده ماندن در رزم
necrosis مردن نسوج زنده
revitalised باز زنده ساختن
revitalized باز زنده ساختن
live on بازهم زنده بودن
live load reduction کاستن از بار زنده
up with peacel زنده باد صلح
revitalising باز زنده ساختن
revitalize باز زنده ساختن
viviparous جانور زنده زا ولود
live down باخاطرات زنده ماندن
to bury alive زنده بگورکردن یاگذاشتن
galliard ادم دل زنده و شاداب
revitalizing باز زنده ساختن
revitalizes باز زنده ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com