English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
Other Matches
impermeable غیرقابل نفوذ
watertight غیرقابل نفوذ اب
infusible غیرقابل نفوذ یا حلول
impenetrably بطور غیرقابل نفوذ
impermeably بطور غیرقابل نفوذ
lightproof غیرقابل نفوذ بوسیله نور
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
delamination لایه لایه شدن
interlayer لایه بین دو لایه
argillite خاک رس لایه لایه
lamination لایه لایه سازی
delamination لایه لایه کردن
delaminate لایه لایه شدن
delamination لایه لایه شدگی
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
unassailable غیرقابل بحث
unacceptably غیرقابل قبول
incontestable غیرقابل بحث
ineligible غیرقابل قبول
in check <idiom> غیرقابل کنترل
incorrodible غیرقابل تحلیل
indiscrete غیرقابل تشخیص
inaccessible غیرقابل دسترس
indissolubly بطور غیرقابل حل
inapprehensible غیرقابل ادراک
unassailable غیرقابل حمله
unquestionable غیرقابل اعتراض
unerring غیرقابل لغزش
irrevocable غیرقابل برگشت
not negotiable غیرقابل انتقال
not negotiable غیرقابل معامله
implausibility غیرقابل قبولی
inappellable غیرقابل استیناف
inexplosive غیرقابل احتراق
incommunicable غیرقابل ابلاغ
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
indistributable غیرقابل توزیع
quenchless غیرقابل جلوگیری
unacceptable غیرقابل قبول
irrespirable غیرقابل استنشاق
irrefrangible غیرقابل تجزیه
dilemma معمای غیرقابل حل
dilemmas معمای غیرقابل حل
infrangible غیرقابل نقض
obsolete غیرقابل استفاده
insociable غیرقابل امیزش
incomparable غیرقابل مقایسه
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
untenable غیرقابل دفاع
inexplosive غیرقابل انفجار
unachievable غیرقابل حصول
inalienable غیرقابل انتقال
unreadable غیرقابل خواندن
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
untouchability غیرقابل لمس
unpromising غیرقابل اطمینان
ineluctable غیرقابل مقاومت
ineffability غیرقابل توصیفی
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
ungovernable غیرقابل کنترل
unappealable غیرقابل استیناف
unappealabe غیرقابل استیناف
uncompromising غیرقابل انعطاف
irredeemable غیرقابل خریداری
countless <adj.> غیرقابل شمارش
acataletic غیرقابل فهم
unthinkable غیرقابل فکر
fordless غیرقابل عبور
out of the way غیرقابل دسترس
unreliable غیرقابل اعتماد
irrefutable غیرقابل تکذیب
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
out-of-the-way غیرقابل دسترس
uncontrollably غیرقابل نظارت
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
flexionless غیرقابل صرف
built-in غیرقابل انتقال
unpredictable غیرقابل استناد
indefensible غیرقابل دفاع
unquestioning غیرقابل اعتراض
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
unusable غیرقابل استفاده
unutilizable غیرقابل استفاده
uncontrollable غیرقابل نظارت
invaluable غیرقابل تخمین
checkless غیرقابل جلوگیری
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
inaccessibility غیرقابل دسترسی
irremediable غیرقابل استرداد
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
beyond bearing غیرقابل تحمل
unprintable غیرقابل چاپ
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
unwarranted غیرقابل ضمنانت
indecipherable غیرقابل کشف
unmentionable غیرقابل گوشزد
indecipherable غیرقابل استخراج
unpredictable غیرقابل پیشگویی
unprofitable غیرقابل استفاده
inescapable غیرقابل اجتناب
inflexibly بطور غیرقابل انحناء
inexcusably بطور غیرقابل تصدیق
nondescript غیرقابل طبقه بندی
defiladed area منطقه غیرقابل دید
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
inapplicably بطور غیرقابل اجرا
irremovably بطور غیرقابل انتقال
nonexecutable statement حکم غیرقابل اجرا
infrangibility غیرقابل نقض بودن
irreproachableness غیرقابل سرزنش بودن
invisibles معاملات غیرقابل رویت
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
insuppressible نخواباندنی غیرقابل کنترل
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
airtight غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
innavigable غیرقابل کشتی رانی
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
insurmountably بطور غیرقابل تفوق
irreproachability غیرقابل سرزنش بودن
incognizable غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable نگفتنی غیرقابل پخش
indubitably بطور غیرقابل تردید
incompressible fluide سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
inconceivability غیرقابل تصور بودن
incredible غیرقابل قبول افسانهای
inconceivably بطور غیرقابل تصور
incontestably بطور غیرقابل بحث
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
unthinkable فکرنکردنی غیرقابل تعمق
inapprehensible نامفهوم غیرقابل احساس
inappreciable غیرقابل تقدیر نامحسوس
inalterably بطور غیرقابل تغییر
unquestionable محقق غیرقابل منازعه
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
unfathomable غیرقابل عمق سنجی
immutably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
unalterably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
unchangeably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
indistinguishably بطور غیرقابل تشخیص
unquestioning محقق غیرقابل منازعه
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
unusable fuel سوخت غیرقابل استفاده
unpremediated غیرقابل پیش بینی
indigestibly بطور غیرقابل هضم
indefinite غیرقابل اندازه گیری نامعین
forcemajeure علت یا قوه غیرقابل مقاومت
irrevocable letter of credit اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
unliquidated damages خسارات غیرقابل براورد به پول
NMI وقفه غیرقابل چشم پوشی
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
pierce the block ابشار محکم غیرقابل دفاع
wordless غیرقابل بیان با لغات خاموش
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
indefensible غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
unspeakable توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
acatalepsy موضوع غیرقابل درک مکتب
innumerable غیرقابل شمارش بیحد و حصر
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
confirmed irrevocable letter to credit اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unserviceable غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
irrepressible منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
erratic غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
blocked cuurency پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
percolation نفوذ
penetration نفوذ
forces نفوذ
intrusions نفوذ
prestige نفوذ
toeholds نفوذ کم
intrusion نفوذ
toehold نفوذ کم
break through نفوذ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com