English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Other Matches
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
slater کسی که پوست خام رامی تراشد
the inner layer لایه درونی
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
dermatome لایه پوست ساز
cutis لایه زیرین پوست
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
in and out گاهی تو و گاهی بیرون
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
palm of a glove بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flattest تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
eremitic گوشه نشینانه گوشه گیر
acute angle گوشه تیز گوشه تند
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
sagittarii رامی
docility رامی
ramie رامی
sagittarius رامی
obedience رامی
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
mansuetude حلم رامی
canasta نوعی بازی رامی
rummy بازی ورق رامی
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
My shoes pinch. کفشها پایم رامی زند
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. زبان همدیگر رامی فهمیم
frequently [quite often] <adv.> گاهی
sometimes گاهی
once in a way گاهی
now ....now گاهی ....گاهی
occasionally <adv.> گاهی
somewhen گاهی
whilom گاهی
once in a while <adv.> گاهی
lamination لایه لایه سازی
interlayer لایه بین دو لایه
delamination لایه لایه کردن
delamination لایه لایه شدن
argillite خاک رس لایه لایه
delamination لایه لایه شدگی
delaminate لایه لایه شدن
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
gin rummy نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
The sun rays dazzle (hit) the eyes. نور آفتاب چشم رامی زند
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
cribbage یکجور بازی ورق شبیه رامی
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
now and a گاه گاهی
at times گاه گاهی
every now and then گاه گاهی
once in a blue moon گاه گاهی
from time to time گاه گاهی
infrequently گاه گاهی
scattered design طرح افشان [طرحی مخلوط و پرکار از انواع نگاره ها که بسیار پر کار بوده و تمام فضاهای متن فرش را می پوشاند.]
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
autobiographer کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
support conditions شرایط تکیه گاهی
bearing stress تنش تکیه گاهی
bearing pressure فشار تکیه گاهی
anchoring effect اثر تکیه گاهی
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
he makes occasional mistakes گاه گاهی اشتباه میکند
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
bearing pressure on foundation فشار تکیه گاهی شالوده
precious metals سیم وزرو گاهی پلاطین
gapped scale گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
casual poor کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
It is one of those things. گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
brochures کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
fox fire نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
brochure کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
mastigophoran اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
pettiness کوچکی
smallness کوچکی
tininess کوچکی
littleness کوچکی
exiguity کوچکی
peel پوست انداختن پوست
peels پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
bad break مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
emigration درون کوچکی
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
overlaying بخش کوچکی از برنامه
microcephalia سر کوچکی جمجمه کوچک
(not a) ghost of a chance <idiom> حتی یک شانس کوچکی
detail بخش کوچکی از یک شرح
detailing بخش کوچکی از یک شرح
overlays بخش کوچکی از برنامه
overlay بخش کوچکی از برنامه
epsilon مقدار کوچکی از هر چیز
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in process کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
puniness تازه کاری جوانی کوچکی
parcel دسته قطعه کوچکی از زمین
parcels دسته قطعه کوچکی از زمین
he has a small p in shimran او ملک کوچکی درشمیران دارد
card قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
dolly چرخ کوچکی شبیه قرقره
landaulet n گردونه کوچکی که پوششی دارد
lobular شبیه قطعه کوچکی از چیزی
dollies چرخ کوچکی شبیه قرقره
interior درونی
interiors درونی
tumble home خم درونی
inside درونی
insides درونی
indoor درونی
subjective درونی
inward درونی
intestines درونی
intestine درونی
intrinsic درونی
civil درونی
in- درونی
inmost درونی
endogenous درونی
in :درونی
internal درونی
in- :درونی
in درونی
innermost درونی
inner درونی
infelt درونی
vestry نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
kit or kit violon ویولون کوچکی که پیشترهااموزگاران رقص می نواختند
vestries نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
rhomb design طرح قاب لوزی [این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
internalises درونی کردن
aula حیاط درونی
archivolt قوس درونی
inner shell electron الکترون درونی
endophasia تکلم درونی
endogenous event رویداد درونی
interoceptor گیرنده درونی
interflow جریان اب درونی
interior affairs کارهای درونی
springing of soffit پاطاق درونی
in-fighting کشمکش درونی
interior درونی درون
internalized درونی کردن
internalising درونی کردن
intercorrelation وابستگی درونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com