Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
Other Matches
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
cleaned
تمیز کردن
clean house
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
do the cleaning
تمیز کردن
cleans
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن
wisp
تمیز کردن
replotting
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
grooming
تمیز کردن
wisps
تمیز کردن
cleaned
تمیز کردن چیزی
clean
تمیز کردن چیزی
scrub
خراشیدن تمیز کردن
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
cleans
تمیز کردن چیزی
cleanest
تمیز کردن چیزی
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
scavenge
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
سپوری کردن تمیز کردن
scavenges
سپوری کردن تمیز کردن
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
درست کردن لباس
dress
درست کردن لباس
take off (clothes)
<idiom>
پاک کردن(لباس)
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
unfrock
خلع لباس کردن
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
ablest
لباس پوشاندن قوی کردن
abler
لباس پوشاندن قوی کردن
able
لباس پوشاندن قوی کردن
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
flounces
چین دار کردن حاشیه لباس
flouncing
چین دار کردن حاشیه لباس
flounced
چین دار کردن حاشیه لباس
flounce
چین دار کردن حاشیه لباس
personate
در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
distinctions
تمیز
distinction
تمیز
purer
تمیز
mense
حس تمیز
cassation
تمیز
discrimination
تمیز
dapper
تمیز
cleaned
تمیز
clean
تمیز
dinky
تمیز
discernment
تمیز
purest
تمیز
pure
تمیز
neatest
تمیز
discretion
تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
cleanly
تمیز
contradistinction
تمیز
neat
تمیز
secernment
تمیز
cleans
تمیز
cleanest
تمیز
neater
تمیز
age of discretion
سن تمیز
scrubby
تمیز
age of reason
سن تمیز
spiffy
تمیز
differentiates
تمیز دادن
discern
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
supreme court
دیوان تمیز
stimulus discrimination
تمیز محرک
indiscriminately
بدون تمیز
clean bill of lading
بارنامه تمیز
distinguishable
قابل تمیز
discerns
تمیز دادن
high court of
دیوانعالی تمیز
differentiating
تمیز دادن
identification
تطبیق تمیز
scourer
تمیز کننده
squeaky clean
بسیار تمیز
scourers
تمیز کننده
discriminator
تمیز دهنده
discriminating intellect
قوه تمیز
discriminable
قابل تمیز
scouring
تمیز کاری
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
indiscernible able
تمیز ندادنی
individuate
تمیز دادن
discernible
قابل تمیز
superior court
دادگاه تمیز
refined
تمیز کرده
epicritic
تمیز دهنده
discerned
تمیز دادن
sensory discrimination
تمیز حسی
emblazoned
تمیز چاپیا دوختهشده
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
discreet
دارای تمیز وبصیرت
This isn't clean.
این تمیز نیست.
prim
خیلی محتاط تمیز
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
cleanser
وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
cleansers
وسیله یا ماده تمیز کننده
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
denotative
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
uniform
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
costume
لباس
bibandtucker
لباس
evining dress
لباس شب
out fit
لباس
flannels
لباس
bathhouse
لباس کن
oilskins
لباس ضد اب
rosette
گل لباس
vestment
لباس
attire
لباس
costumes
لباس
vesture
لباس
clothing
لباس
donkey jacket
لباس
flannel
لباس
acoutrement
لباس
clobbers
لباس
costume
لباس
outwall
لباس تن
frou frou
خش خش لباس
nightgown
لباس شب
dressing
لباس
nightgowns
لباس شب
accouterment
لباس
accouterments
لباس
untented
بی لباس
clobbering
لباس
garb
لباس
rosettes
گل لباس
dressings
لباس
clobber
لباس
clobbered
لباس
costumes
لباس ها
ankle bracelet
لباس ردیاب
electronic tag
لباس ردیاب
sportswear
لباس خودمانی
hangers
چنگک لباس
sportswear
لباس ورزش
ankle monitor
لباس ردیاب
habits
لباس روحانیت
sportswear
لباس راحت
woolie
لباس پشمی
wooly
لباس پشمی
habit
لباس روحانیت
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
swimsuit
لباس شنا
knock about clothes
لباس کار
swimsuits
لباس شنا
swimming costume
لباس شنا
swimming costumes
لباس شنا
woolly
: لباس پشمی
driss uniform
لباس رسمی
tether
لباس ردیاب
attire
لباس پوشاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com