Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
supercharge
لبریز شدن نیروی برق بیش از اندازه رساندن به
Other Matches
overjump
بیش از اندازه نیروی خود جستن
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
flush
لبریز
flushes
لبریز
awash
لبریز
flushing
لبریز
full
پر لبریز
overflowing
لبریز
flown
لبریز
replete
لبریز
f. to the brim
لبریز
topfull
لبریز
fullest
پر لبریز
overflow dam
سد لبریز
brimful
لبریز
topful
لبریز
large
درشت لبریز
fill up
لبریز کردن
run over
لبریز شدن
full up
پر- مملو - لبریز
nov overflow dam
سد غیر لبریز
profuse
ساری لبریز
slop
لبریز شدن
larger
درشت لبریز
slopped
لبریز شدن
overflows
لبریز شدن
over flow
لبریز شدن
overrun
اب لبریز شده
overrunning
اب لبریز شده
overruns
اب لبریز شده
overflow
لبریز شدن
slopping
لبریز شدن
overflowed
لبریز شدن
largest
درشت لبریز
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
spindrift
موج لبریز دریا
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
My patience has run out (is exhausted).
کاسه صبرم لبریز است
My patience is exhausted ( worn out ) .
کاسه صبرم لبریز شده
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
channel capacity
حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
gauged
اندازه اندازه گیر
gauge
اندازه اندازه گیر
gauges
اندازه اندازه گیر
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
conveys
رساندن
conveyed
رساندن
conveying
رساندن
convey
رساندن
supplying
رساندن
supply
رساندن
supplied
رساندن
bring
رساندن به
bringing
رساندن به
brings
رساندن به
understand
رساندن
understands
رساندن
implying
رساندن
imply
رساندن
implies
رساندن
to get oven
به پایان رساندن
intimates
مطلبی را رساندن
intimating
مطلبی را رساندن
consummating
بپایان رساندن
get over
به پایان رساندن
consummates
بپایان رساندن
consummated
بپایان رساندن
intimated
مطلبی را رساندن
intimate
مطلبی را رساندن
do away with
<idiom>
به پایان رساندن
follow through
<idiom>
به پایان رساندن
murder
به قتل رساندن
run out (of something)
<idiom>
به پایان رساندن
get done with
به پایان رساندن
to put to proof
به تجربه رساندن
murdered
به قتل رساندن
murdering
به قتل رساندن
murders
به قتل رساندن
consummate
بپایان رساندن
to push through
بپایان رساندن
to go through with
به پایان رساندن
kill
به قتل رساندن
kills
بقتل رساندن
kills
به قتل رساندن
complete
بانجام رساندن
imbody
جا دادن رساندن
forwarded
فرستادن رساندن
forward
فرستادن رساندن
molests
ازار رساندن
hand down
بتواتر رساندن
grig
ازار رساندن
martyrs
به شهادت رساندن
martyr
به شهادت رساندن
to top off
بپایان رساندن
get through
به پایان رساندن
to see through
به پایان رساندن
to see out
به پایان رساندن
kill
بقتل رساندن
harm
اسیب رساندن
assassinated
بقتل رساندن
assassinated
به قتل رساندن
assassinates
به قتل رساندن
assassinating
بقتل رساندن
assassinating
به قتل رساندن
utilised
بمصرف رساندن
utilises
بمصرف رساندن
utilising
بمصرف رساندن
utilize
بمصرف رساندن
assassinate
به قتل رساندن
assassinate
بقتل رساندن
ratifying
بتصویب رساندن
harmed
اسیب رساندن
harming
اسیب رساندن
harms
اسیب رساندن
assassinates
بقتل رساندن
outwork
بانجام رساندن
play out
بپایان رساندن
ratified
بتصویب رساندن
ratifies
بتصویب رساندن
ratify
بتصویب رساندن
utilizes
بمصرف رساندن
utilizing
بمصرف رساندن
overdoing
بحدافراط رساندن
finalised
بپایان رساندن
finalises
بپایان رساندن
finalising
بپایان رساندن
finalize
بپایان رساندن
finalized
بپایان رساندن
finalizes
بپایان رساندن
finalizing
بپایان رساندن
put through
به نتیجه رساندن
overdoes
بحدافراط رساندن
overdo
بحدافراط رساندن
overdid
بحدافراط رساندن
molested
ازار رساندن
molesting
ازار رساندن
vindicate
به ثبوت رساندن
vindicated
به ثبوت رساندن
vindicates
به ثبوت رساندن
vindicating
به ثبوت رساندن
slay
به قتل رساندن
slaying
به قتل رساندن
slays
به قتل رساندن
put to death
به قتل رساندن
knock-ups
بپایان رساندن
to have signed
به امضا رساندن
hurts
ازار رساندن
to bring to the proof
به تجربه رساندن
to bring to pass
بوقوع رساندن
to bring to an issve
به نتیجه رساندن
to bring to an end
به پایان رساندن
to put a period to
بپایان رساندن
to go to with
بپایان رساندن
to d. to and end
بپایان رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com