English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
Other Matches
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
seacoast ساحل دریا
sea coast ساحل دریا
seashore ساحل دریا
seashores ساحل دریا
shore ساحل دریا
shores ساحل دریا
shelf سراشیب ساحل دریا
seebreeze باد از دریا به ساحل
offshore دور از ساحل قسمت ساحلی دریا
barrier light نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
beach marker علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
inshore بطرف ساحل جلو ساحل
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
feont جلوی
former جلوی
frontward جلوی
fore جلوی قایق
forwarded جلوی گستاخ
forward جلوی گستاخ
fore جلوی درجلو
prior پیشین جلوی
sincipital واقع در جلوی سر
in the way جلوی راه
at the fore در جلوی کشتی
before my very eyes جلوی چشمهایم
camber انحنای جلوی اسکی
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
cambers انحنای جلوی اسکی
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
anticum جرز جلوی معبد
to get in the way جلوی راه را گرفتن
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
foresheets فضای جلوی قایق
forward area منطقه جلوی رزم
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
forward echelon رده جلوی نبرد
afterleech بادبان جلوی قایق
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
decked سکوی جلوی تانک
deck سکوی جلوی تانک
bows قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
head sail بادبان جلوی دکل
nose spray بسکهای جلوی گلوله
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
windshield شیشه جلوی اتومبیل
windshields شیشه جلوی اتومبیل
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
prowords کلمات جلوی جملات
decks سکوی جلوی تانک
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
causey ساحل
beached ساحل
beach ساحل
ashore به ساحل
coast ساحل
coasts ساحل
banks ساحل
beaches ساحل
bank ساحل
sea shore ساحل
shore ساحل
landside ساحل
brae ساحل
littoral ساحل
rivage ساحل
shores ساحل
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
shoreline خط ساحل یا خط ساحلی
beaches ساحل شنی
beach ساحل شنی
shorelines خط ساحل یا خط ساحلی
stethe ساحل رودخانه
low lander ساحل نشین
sandbanks ساحل شنی
sandbank ساحل شنی
beach زدن به ساحل
river line خط ساحل رودخانه
beached ساحل شنی
river banks ساحل رودخانه
river bank ساحل رودخانه
in- نزدیک ساحل
near shore نزدیک به ساحل
beaches زدن به ساحل
in نزدیک ساحل
hard beach ساحل مستحکم
shore duty خدمت ساحل
beached زدن به ساحل
on shore روی ساحل
offshore دور از ساحل
land combat نبرد در ساحل
riparian ساحل رودخانه زی
coastwards درامتداد ساحل
backshore ساحل جزرو مد
coastwards بطرف ساحل
backshore beach ساحل جزرو مد
bank protection ساحل داری
bank revetment پوشش ساحل
basegram پیام از ساحل
beach party تیم ساحل
coastward درامتداد ساحل
shore کرانه ساحل
coastward بطرف ساحل
onshore واقع در ساحل
shores کرانه ساحل
coast guardsman ساحل بان
bankside شیب ساحل
coastwise درطول ساحل
offshore از جانب ساحل
inshore به طرف ساحل
attack group گروه تک به ساحل
coral reef ساحل مرجانی
back beach ساحل جزرو مد
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
put out از ساحل عازم شدن
lee shore ساحل در معرض باد
shoring پیاده شدن در ساحل
roadstead لنگرگاه دور از ساحل
riverain ساکن ساحل رودخانه
bank angle زاویه شیب ساحل
bank line نخ ماهیگیری وصل به ساحل
landing beach ساحل پیاده شدن
coast defence سازمان پدافنداز ساحل
near bank ساحل نزدیک رودخانه
coast in point نقطه ورود به ساحل
retract دور شدن از ساحل
retracted دور شدن از ساحل
retracting دور شدن از ساحل
retracts دور شدن از ساحل
hinterlands زمین پشت ساحل
hinterland زمین پشت ساحل
Ivory Coast کشور ساحل عاج
bar خور پیشرفتگی اب به ساحل
bars خور پیشرفتگی اب به ساحل
waterside متعلق به کناردریا ساحل
the waves beats or the shore امواج به ساحل می کوبد
inside موج نزدیک ساحل
ashore بکنار بطرف ساحل
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com