Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
Other Matches
munched
ملچ ملوچ کردن
munch
ملچ ملوچ کردن
munches
ملچ ملوچ کردن
munching
ملچ ملوچ کردن
long face
لب و لوچه افتاده
to make a wry mouth
لب و لوچه در هم کشیدن
down in the mouth
لب و لوچه اویخته
lipping
لبچه لوچه
licks
لیسیدن
licked
لیسیدن
lick
لیسیدن
bootlick
چکمه کسی را لیسیدن
With a long face .
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
smacking
دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
smacker
دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to breakin
خودرا داخل کردن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to rangeoneself
خودرا
to a onself
خودرا اراستن
to dress up
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
minces
حرف خودرا خوردن
insconce
خودرا جای دادن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
self assertion
خودرا جلو اندازی
to sun one self
خودرا افتاب دادن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
flatten
روحیه خودرا باختن
pontify
خودرا مقدس نمودن
mince
حرف خودرا خوردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
flattens
روحیه خودرا باختن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
wrathful
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to a oneself
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
sloshes
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to calculate on
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
slosh
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing
خودرا بالجن وگل ولای الودن
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to weigh one's word
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preen
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preening
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preens
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com