Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
phase
لحاظ پایه
phased
لحاظ پایه
phases
لحاظ پایه
Other Matches
hatch beam
پایه دریچه پایه دهلیز
base width
عرض پایه پهنای پایه
with the view of
از لحاظ
every way
از هر لحاظ
for purposes of
از لحاظ
in the light of
از لحاظ
with a view to
از لحاظ
point of view
لحاظ
viewpoint
لحاظ
perspectives
لحاظ
points of view
لحاظ
perspective
لحاظ
viewpoints
لحاظ
theologically
از لحاظ الهیات
juristically
از لحاظ حقوقی
militarily
از لحاظ نظامی
surgically
از لحاظ جراحی
criminally
از لحاظ جنائی
politically
از لحاظ سیاسی
medically
از لحاظ طبی
modally
از لحاظ چگونگی
materialistically
از لحاظ مادیت
sanitarily
از لحاظ بهداشت
socially
از لحاظ اجتماعی
juridically
از لحاظ حقوقی
professionally
از لحاظ پیشه
municipally
از لحاظ شهرداری
morbid anatomy
از لحاظ ناخوشی
qualitatively
از لحاظ کیفیت
to all intents and purposes
ازهر لحاظ
nationally
از لحاظ ملی
exofficio
از لحاظ سمت
pro forma
از لحاظ فاهر
in all respects
ازهر لحاظ
in every respect
ازهر لحاظ
for brevity's sake
از لحاظ اختصار
juridically
از لحاظ قضائی
sexually
از لحاظ جنس
of
از طرف از لحاظ
economically
از لحاظ اقتصاد
technically speaking
از لحاظ فنی
orthographically
از لحاظ املا
from an economical standpoint
از لحاظ اقتصاد
theoretically
از لحاظ فرض علمی
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
politically involved
از لحاظ سیاسی پرتحرک
geologically
از لحاظ زمین شناسی
strategically
از لحاظ سوق الجیشی
mineralogically
از لحاظ کان شناسی
therapeutically
از لحاظ درمان شناسی
hierarchically
از لحاظ رئیسی و مرئوسی
nautically
از لحاظ کشتی رانی
on principle
از لحاظ قیود اخلاقی
internationally
از لحاظ بین المللی
ornamentallyr
از لحاظ تزئین میناب زینت
ornamentally
از لحاظ تزئین منباب زینت
exofficio
از لحاظ تصدی مقام و غیره
wood craft
جنگل شناسی از لحاظ شکار
nutrients
ماده مقوی از لحاظ غذایی
symmetry allowed reaction
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
nutrient
ماده مقوی از لحاظ غذایی
baseball throw
مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
popularly
از لحاظ توده مردم بزبان ساده
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimals
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
white wool
[مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleaned
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleanest
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleans
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegesis
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
base piece
پایه پایه استقرار
unlimited
وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
advantaged
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
historcicism
فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
goat hair
موی بز
[الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
grades
پایه
unfounded
بی پایه
isomer
هم پایه
foundation
پایه
probes
پایه
probed
پایه
probe
پایه
headstock
پایه
saddle
پایه
saddled
پایه
saddles
پایه
grade
پایه
platforms
پایه
mark
پایه
equaled
هم پایه
equal
هم پایه
marks
پایه
pole
پایه
poles
پایه
roots
پایه
platform
پایه
erections
پایه
groundsel
پایه
head stock
پایه
equals
هم پایه
equalling
هم پایه
equalled
هم پایه
stand
پایه
equaling
هم پایه
erection
پایه
root
پایه
basal age
سن پایه
propped
پایه
prop
پایه
tripods
سه پایه
tripod
سه پایه
cantilever
پایه
cantilever bridge
پایه پل
footpaths
پایه
compeer
هم پایه
bridge pier
پایه پل
propping
پایه
andiron
سه پایه
base 0
پایه 01
abutment
پایه
base line
خط پایه
sills
پایه
sill
پایه
seats
پایه
seated
پایه
seat
پایه
bottoms
پایه
bottom
پایه
fundamental
پایه
bipod
دو پایه
footpath
پایه
coordinate
هم پایه
leveled
پایه
leveled
هم پایه
level
پایه
level
هم پایه
legs
پایه
leg
پایه
fundament
پایه
jacks
پایه
jack
پایه
pillars
پایه
levelled
هم پایه
levelled
پایه
levels
هم پایه
corner stone
پایه
strutted
پایه
cutwater
پایه پل
struts
پایه
dead load
پایه پل
datum
پایه
strut
پایه
groundwork
پایه
datum line
خط پایه
feet
پایه
foot rest
پایه
degrees
پایه
degree
پایه
levels
پایه
pillar
پایه
socket
پایه
stanchion
پایه
pedestals
پایه
fulcrum
پایه
thallus
پایه
the pier of a bridge
پایه پل
tressel
سه پایه
piers
پایه
basis
پایه
buttresses
پایه
sockets
پایه
buttressed
پایه
buttress
پایه
sheer legs
سه پایه
sheers
سه پایه
pedestal
پایه
tripos
سه پایه
tristylous
سه پایه
trestles
سه پایه
trestle
پایه
three legged
سه پایه
trestle
سه پایه
from within the ranks of
از پایه
mounts
پایه
rate
پایه
rates
پایه
ground
پایه
mount
پایه
measure
پایه
presser foot
پایه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com