English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
Other Matches
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
abundant فراوان
plenty فراوان
oodles فراوان
feracious فراوان
foison فراوان
fulsome فراوان
plentiful فراوان
prolific فراوان
richly فراوان
in abundance فراوان
galore فراوان
superabundant فراوان
in galore فراوان
unsparing فراوان
excessive فراوان
exuberantly فراوان
oodlins فراوان
plentifully فراوان
affluent فراوان
exuberant فراوان
all out فراوان
copious فراوان
redun dantly فراوان
an abundance of فراوان
redundantly فراوان
profuse فراوان
abounding فراوان بودن
infests فراوان بودن در
it smells of the lamp با زحمت فراوان
infesting فراوان بودن در
abound فراوان بودن
abounded فراوان بودن
infest فراوان بودن در
abounds فراوان بودن
infested فراوان بودن در
teem فراوان بودن
ample فراوان مفصل
abound in فراوان داشتن
abound with فراوان داشتن
abundant element عنصر فراوان
rife فراوان عادی
bounteous باسخاوت فراوان
cretaceous دارای گچ فراوان
exuberate فراوان بودن
f. money پول فراوان
feisty فراوان چابک
foison محصول فراوان
very چندان فراوان
lots بسیار فراوان
teems فراوان بودن
teeming فراوان بودن
teemed فراوان بودن
overflowing فراوان ریزش
abundantly بطور فراوان
superrabundant زیاد فراوان
amply بطور فراوان
rampant فراوان حکمفرما
post haste با شتاب فراوان
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
rampant vegetation گیاهان فراوان
plenty of rain باران فراوان
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
luxuriance شکوه وجلال فراوان
here is bread in plenty نان فراوان داریم
he is f. of money پول فراوان دارد
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
grow rife فراوان یا متداول شدن
copiously فراوان زیاد مفصلا
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
pervading فراوان یا شایع بودن
pervades فراوان یا شایع بودن
pervaded فراوان یا شایع بودن
shock head دارای موی فراوان
pervade فراوان یا شایع بودن
post haste بسرعت شتاب فراوان
superabound زیاد فراوان بودن
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
eau de vie اب زندگی
lifeline خط زندگی
living زندگی
lifelines خط زندگی
vita زندگی
wile a در زندگی
habitancy زندگی
vivification زندگی
togetherness زندگی با هم
habitance زندگی
lives of great men زندگی
lives زندگی
life زندگی
existences زندگی
existence زندگی
happy life زندگی باخوشدل
happy life زندگی اسوده
sequestered life زندگی مجرد
biography تاریخچه زندگی
single life زندگی مجردی
biographies تاریخچه زندگی
soldiering زندگی سربازی
scheme of life نقشه زندگی
scheme of life رویه زندگی
intravital در زمان زندگی
incertitude ناپایداری زندگی
enlivens زندگی بخشیدن
renascence زندگی مجدد
rurality زندگی روستایی
hutment زندگی در کلبه
he lives on air زندگی میکند
intravitam در زمان زندگی
habits زندگی کردن
evening of life شام زندگی
sentience زندگی فکری
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
eremitism زندگی زاهدانه
eremitic life زندگی زاهدانه
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
facts of life <idiom> حقایق زندگی
ever lasting life زندگی جاویدان
going مشی زندگی
temporal life زندگی موقت
habit زندگی کردن
cohabitation زندگی باهم
lifetimes دوره زندگی
lifetimes مدت زندگی
afterlife زندگی پس از مرگ
lifetime دوره زندگی
lifetime مدت زندگی
taedium vitae بیزاری از زندگی
monkery زندگی راهبی
living cost هزینه زندگی
living area منطقه زندگی
lark روش زندگی
liveable قابل زندگی
parasitism زندگی طفیلی
live forever زندگی ابدی
livable قابل زندگی
living expenses هزینه زندگی
living death زندگی مرگبار
larks روش زندگی
monandry زندگی با یک شوهر
modus vivendi روش زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> محل زندگی
resident <adj.> محل زندگی
married life زندگی زناشویی
marriage life زندگی زناشویی
life of privation زندگی در سختی
lifeway طرز زندگی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
public life زندگی در سیاست
public life زندگی سیاسی
dwelt زندگی کرد
redivivus زندگی نویافته
enliven زندگی بخشیدن
enlivened زندگی بخشیدن
life chance مجال زندگی
life cycle دوره زندگی
life experiences تجارب زندگی
planetary life زندگی دربدر
life sustenance گذران زندگی
life style سبک زندگی
life motto شعار زندگی
life instinct غریزه زندگی
life history تاریخچه زندگی
enlivening زندگی بخشیدن
easy circumstances زندگی راحت
standards of living سطح زندگی
liver زندگی کننده
livers زندگی کننده
bane مخرب زندگی
firesides زندگی خانگی
fireside زندگی خانگی
pied-a-terre جای زندگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com