Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 137 (2 milliseconds)
English	Persian
don	لرد یا نجیب زاده
donned	لرد یا نجیب زاده
donning	لرد یا نجیب زاده
dons	لرد یا نجیب زاده
Search result with all words
nobleman	نجیب زاده
noblemen	نجیب زاده
knight	نجیب زاده
knighted	نجیب زاده
knighting	نجیب زاده
knights	نجیب زاده
magnate	نجیب زاده
magnates	نجیب زاده
patrician	نجیب زاده
patricians	نجیب زاده
blue blooded	نجیب زاده
blue-blooded	نجیب زاده
childe	نجیب زاده
aristocrat	نجیب زاده
aristocrats	نجیب زاده
bashaw	نجیب زاده
blue blood	نجیب زاده اشراف زاده
chevalier	نجیب زاده
gentleman of fortune	نجیب زاده حادثه جو
high born	نجیب زاده
household troops	هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
junker	جوان نجیب زاده المانی
thane	نجیب زاده
well born	اصیل نجیب زاده
wellborn	نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
yonker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
noblewoman	نجیب زاده
noblewomen	نجیب زاده
Other Matches
cousinry	عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
nepotism	انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
nepew	پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
cousinly	دایی زاده وار خاله زاده وار
gentlewomanly	نجیب
maidenly	نجیب
sobersided	نجیب
genteel	نجیب
of a noble family	نجیب
gentler	نجیب
indecent	نا نجیب
decent	نجیب
gentlewomen	زن نجیب
nicest	نجیب
immodest	نا نجیب
gentlest	نجیب
meek	نجیب
gentlewoman	زن نجیب
gentle	نجیب
nice	نجیب
nicer	نجیب
noble gas	گاز نجیب
noblest	نجیب باشکوه
nobles	نجیب باشکوه
nobler	نجیب باشکوه
noble	نجیب باشکوه
noble metals	فلزات نجیب
genteelly	نجیب وار
noble metal	فلز نجیب
blandest	شیرین و مطلوب نجیب
gentlemanlike	شایسته مرد نجیب
particianship	نجیب زادگی اصالت
blander	شیرین و مطلوب نجیب
bland	شیرین و مطلوب نجیب
shabby genteel	نجیب نما فقیرواقا منش
gentlewomanlike	شایسته بانوان نجیب ومحترم
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb>	اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
noblesse oblige	بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
progeniture	زاده
frying	زاده
fitz	زاده
descendant	زاده
descended	زاده
fries	زاده
descendent	زاده
fry	زاده
nee	زاده
first-born	نخست زاده
legitimating	حلال زاده
sea born	زاده دریا
legitimates	حلال زاده
legitimated	حلال زاده
legitimate	حلال زاده
first born	نخست زاده
levite	زاده لاوی
cousins	عمه زاده
born in lawful wedding	حلال زاده
born in the purple	دارا زاده
born in the purple	غنی زاده
patricians	اعیان زاده
cousin german	عمو زاده
cousin german	عمه زاده
patrician	اعیان زاده
coz	عمه زاده
coz	دایی زاده
illegitimate	زنا زاده
cousin	عمه زاده
cousins	خاله زاده
cousins	عمو زاده
cousins	دایی زاده
cousin	دایی زاده
cousin	عمو زاده
aristocrats	اشراف زاده
cousin	خاله زاده
coz	خاله زاده
aristocrat	اشراف زاده
firstling	نخست زاده
hagseed	زاده عجوزه
firstborn	نخست زاده
first ling	نخست زاده
hamite	زاده حام
first begotten	نخست زاده
evite	زاده حوا
earth born	زاده خاک
freeborn	ازاد زاده
grandee	اصیل زاده
mulatto	زاده اروپایی وزنگی
junker	اصیل زاده المانی
underbred	نااصل زاده بی تربیت
speak of the devil and he appears <idiom>	حلال زاده بودن
feringhee	پرتغالی زاده هند
cousinly	عمه زاده وار
hagborn	شیطان زاده فرزند ساحره
true born	حلال زاده اصیل اصل
africander	اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
milord	مرد اشرافی ونجیب زاده انگلیسی
mestizo	کسیکه زاده اسپتنیولی و هندی و امریکایی باشد
knickerbocker	زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
mestiza	کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
grand tours	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
pythogenic	پیدا شده از چرک یا گندیدگی زاده چرک
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb>	عاقبت گرگ زاده گرگ شود

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com