Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
synchronous vibrator
لرزه گر همزمان
Other Matches
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
tremor
لرزه
tremors
لرزه
shiver
لرزه
aftershock
پس لرزه
shivering
لرزه
fremitus
لرزه
shivery
لرزه
thrill
لرزه
thrills
لرزه
quake
لرزه
quaked
لرزه
quakes
لرزه
tremour
لرزه
shivered
لرزه
quaking
لرزه
vibrator
لرزه گر
jar
لرزه
jars
لرزه
jarred
لرزه
oscillation
لرزه
oscillations
لرزه
vibrators
لرزه گر
multivibrator
لرزه گر مرکب
seismogram
لرزه نگاشت
tremble
لرز لرزه
trembled
لرز لرزه
trembles
لرز لرزه
seismograph
لرزه نگار
seismographs
لرزه نگار
earthquake
زمین لرزه
seismology
لرزه شناسی
earthquakes
زمین لرزه
world shaking
زمین لرزه
vibration
لرزه نوسان
vibrationless
بدون لرزه
vibrational
لرزه نوسان
vibratility
لرزه نوسان
vibratory testing machine
لرزه سنج
seismism
پدیدههای زمین لرزه
tidal waves
موجهای پس از زمین لرزه
the victims of the earthquake
اسیب دیگان از زمین لرزه
seismic
وابسته به زمین لرزه مرتعش
microseism
زمین لرزه غیرمحسوس زلزله خفیف
epicentre
نقطه فهوروانتشارزمین لرزه درسطح زمین
epicentres
نقطه فهوروانتشارزمین لرزه درسطح زمین
isoseismic line
خطی که بوسیله ان جاهایی که زورزمین لرزه درانهایکسان است نشان میدهد
synchronic
همزمان
isochronous
همزمان
synchronizer
همزمان گر
contemporaries
همزمان
contemporary
همزمان
parallels
همزمان
simultaneously
همزمان
parallelling
همزمان
parallel
همزمان
paralleling
همزمان
proportional
همزمان
parallelled
همزمان
coincidentally
همزمان
concurrent
همزمان
simultaneous
همزمان
paralleled
همزمان
synchronous
همزمان
isochrone
همزمان
concurrent operation
عملکرد همزمان
concentred exchange
تبادل همزمان
synchronised
همزمان کردن
concurrent processing
پردازش همزمان
concentred reaction
واکنش همزمان
coinciding
همزمان بودن
coincides
همزمان بودن
coincided
همزمان بودن
concurrent execution
اجرای همزمان
coincide
همزمان بودن
synchronises
همزمان کردن
concurrent variation
تغییر همزمان
concurrent validity
اعتبار همزمان
concurrent training
اموزش همزمان
concurrent reinforcement
تقویت همزمان
synchronizing
همزمان سازی
simultaneous processing
پردازش همزمان
synchronizes
همزمان کردن
synchronize
همزمان کردن
synchronising
همزمان کردن
concentred elimination
حذف همزمان
synchronous motor
موتور همزمان
synchronous admittance
گذرایی همزمان
synchronous speed
سرعت همزمان
synchronous reactance
راکتانس همزمان
simultaneous extinction
خاموشی همزمان
synchronic
همگاه همزمان
synchronous operation
عملیات همزمان
syncheronous communications
مخابره همزمان
synchrinized
همزمان بودن
synchronous network
شبکه همزمان
synchronous machine
ماشین همزمان
synchronization
همزمان سازی
synchronized sweep
روبش همزمان
synchronous generator
مولد همزمان
synchronous device
دستگاه همزمان
synchronous impedance
ناگذرایی همزمان
synchronous phase advance
خازن همزمان
synchronous condenser
خازن همزمان
synchronous telegraphy
تلگراف همزمان
synchronous transmission
انتقال همزمان
concurrent
تقریباگ همزمان
concurrent
همرو همزمان
simultaneity
همزمانی همزمان
selsyn
موتور همزمان
concurrently
اجرای همزمان
synchroscope
همزمان نما
synchronous communication
ارتباط همزمان
synchronous transmission
مخابره همزمان
paralleling
که همزمان ارسال می شوند
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
parallelled
که همزمان ارسال شود
held ball
گرفتن همزمان توپ
horizontal synchronizing
همزمان ساز افقی
compatability
قابلیت کار همزمان
coincident penalty
پنالتی همزمان دو تیم
paralleling
که همزمان ارسال شود
paralleled
که همزمان ارسال شود
parallel
که همزمان ارسال شود
acoustic synchronizer
همزمان ساز صوتی
binary synchronous communication
ارتباطات همزمان دودویی
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
paralleled
که همزمان ارسال می شوند
parallel
که همزمان ارسال می شوند
full duplex
پروتکل دوسوی همزمان
concurrent programming
برنامه نویسی همزمان
parallelled
که همزمان ارسال می شوند
synchronizing torque
گشتاور پیچشی همزمان
volley fire
پرتاب همزمان گلوله ها با هم
parallels
که همزمان ارسال شود
simultaneous input/output
ورودی و خروجی همزمان
synchronizer
دستگاه همزمان کننده
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
parallelling
که همزمان ارسال می شوند
synchronizing pulses
ضربههای همزمان سازی
parallels
که همزمان ارسال می شوند
synchronizing signal
پیام همزمان ساز
synchronizing separator
جداکننده همزمان سازی
parallelling
که همزمان ارسال شود
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex
ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes
ارسال داده در دو جهت همزمان
bisync
synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
simultaneous
باهم واقع شونده همزمان
color sync signal
پیام همزمان ساز رنگ
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst
پیام همزمان ساز رنگ
bursts
پیام همزمان ساز رنگ
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
mainframe computer
مانند تعداد عملوند همزمان
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter
لامپ مراقب همزمان سازی
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
tandems
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
petri nets
مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
doubled
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
tandem
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
operand
عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
immediate
عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
simultaneous
دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
doubled up
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
interleaving
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sdlc
Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
pseudostereo
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
coresident
دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
paralleling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
simultaneous
ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
alternate
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
duplexes
مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
mac
کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
parallel
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleling
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
alternates
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com