Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
baking enamel
لعاب دادن با گرما
Other Matches
enamel
لعاب دادن
enamel
لعاب دادن مینا
overcolour
زیاد لعاب دادن
garnishing
زینت دادن لعاب دادن
overglaze
روی چیزی را لعاب دادن
gallvanize
لعاب دادن با فلز روی
glazes
لعابی کردن لعاب دادن
glaze
لعابی کردن لعاب دادن
polish the apple
<idiom>
خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
gossamer
لعاب خورشید لعاب عنکبوت
to evolve heat
گرما بیرون دادن
thermoforming
شکل دادن با گرما
thermostat
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
glazing
لعاب
frit
لعاب
glazes
لعاب
mucilage
لعاب
bandolin
لعاب
glaze
لعاب
coating varnish
لعاب
enamel
لعاب
glost
لعاب
coat of laquer
لعاب
slime
لعاب
glair
لعاب
varnished
لعاب زدن به
varnishes
لعاب زدن به
varnishing
لعاب زدن به
varnish
لعاب زدن به
salt glaze
لعاب نمکی
air thread
لعاب خورشید
phosphate finish
لعاب فسفات
apply glaze
لعاب کردن
enamel varnish
لاک لعاب
overglaze
لعاب ثانوی
overglaze
با لعاب پوشاندن
enamel
لعاب مینا
glaire
سفیده لعاب
quince seed mucilage
لعاب بهدانه
insulating varnish
لعاب عایق
glazes
لعاب شیشه
refractory enamel
لعاب نسوز
enamel coat
روکش لعاب
washed mineral
لعاب سفیداب
bands of turquoise
لعاب فیروزهای
base course
قشر لعاب
glaze
لعاب شیشه
dipping enamel
لعاب شناور
glazing
پرداخت لعاب کاری
enamelling oven
کوره لعاب دهی
binder course
لایه یا قشر لعاب
vitreous enamel coating
روکش لعاب شیشهای
glaze finish
پرداخت برق یا لعاب
synthetic resin enamel
لعاب صمغ مصنوعی
bat
لعاب مخصوص فروف سفالی
bats
لعاب مخصوص فروف سفالی
gossamery
لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
batted
لعاب مخصوص فروف سفالی
bacino
سفال لعاب دار رنگی
graniteware
فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
heat
گرما
radiation of heat
گرما
isotherm
خط هم گرما
cauma
گرما
heats
گرما
convection
انتقال گرما
heat
گرما حرارت
thermal effect
اثر گرما
thermal reservoir
منبع گرما
heat transmission
انتقال گرما
incalescence
گرما جویی
thermosphere
گرما سپهر
adiabatic
عایق گرما
radiators
گرما افکن
calorification
پیدایش گرما
btu
واحدبریتانیایی گرما
radiators
گرما تاب
radiator
گرما افکن
radiator
گرما تاب
pyromagnetic
گرما- مغناطیس
pyro electricity
گرما برق
incalescent
گرما گرای
thermal unit
واحدسنجش گرما
thermomagnetic
گرما مغناطیس
thermal
مربوط به گرما
thermosphere
گرما کره
I am absolutely baked.
از گرما پختم
intensity of heat
شدت گرما
thermo electricity
گرما برق
temperatures
درجه گرما
heat flow
جریان گرما
non conducting
عایق گرما
temperature
درجه گرما
thermometer
گرما سنج
heat transfer
انتقال گرما
heat exchange
تبادل گرما
heat radiation
تابش گرما
thermometers
گرما سنج
heat loss
تلف گرما
heat absorbing
جذب گرما
heat flux
شار گرما
cold is merely privative
گرما نیست
thermal agitation voltage
اثر گرما
thermoelectric
گرما برقی
thermal flux
شار گرما
thermoelasticity
گرما کشسانی
hot cabinet
قفسه گرما
melted
از گرما سوختن
thermochemistry
گرما شیمی
heats
گرما حرارت
aluminum pigmented dope
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
thermotropic
علاقمند به گرما دماگرای
thermotropism
حساسیت نسبت به گرما
warmth
تعادل گرما ملایمت
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
heat fast paint
رنگ مقاوم گرما
radiators
بیرون دهنده گرما
heat flux density
چگالی شار گرما
british thermal unit
واحد بریتانیایی گرما
hot shorteness
شکنندگی حاصل از گرما
therms
حمام عمومی گرما
therms
واحد گرما حمام
therm
حمام عمومی گرما
therm
واحد گرما حمام
thermotaxis
تحرک در اثر گرما
thermolytic
وابسته به تحلیل گرما
sweltered
از گرما بیحال شدن
swelter
از گرما بیحال شدن
fehrenheit thermometer
گرما سنج فارنهایت
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
she cannot bear heat
تاب گرما رانمیاورد
thermonuclear reaction
واکنش گرما- هستهای
to resist heat
تاب گرما اوردن
heat transfer coefficient
ضریب انتقال گرما
b.t.u.
واحد بریتانیایی گرما
resistant to heat
مقاوم در برابر گرما
radiator
بیرون دهنده گرما
calories
واحد سنجس گرما
calorie
واحد سنجس گرما
swelters
از گرما بیحال شدن
thermoelectric effect
اثر گرما- برق
mechanical equivalent of heat
هم ارز مکانیکی گرما
diathermacy
خاصیت هدایت گرما
cooling water thermometer
گرما سنج اب سرد
chinical t.
گرما سنج طبی
calory
واحد سنجس گرما
heat stroke
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
heat-stroke
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
thermolytic
وابسته به تجزیه در اثر گرما
stew
خیس عرق شدن
[در گرما]
heat radiates from the stove
گرما ازبخاری متشعشع میشود
heater
بخاری دستگاه تولید گرما
thermographic
وابسته به گرما سنجی یادمانگاری
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
heaters
بخاری دستگاه تولید گرما
calories
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
conductibility of heat
قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
calorie
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
electricity
مین نور یا گرما یا نیرو
convector
جسم انتقال دهنده گرما
convectors
جسم انتقال دهنده گرما
register
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
variations of temperature
اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
registers
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
thermostat
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
chromometer
ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
In the heat of the moment
<idiom>
[در گرما گرم کار]
[بحث ومجادله لفظی]
thermostatics
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
advection
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
material theory of heat
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
glazing kiln
کوره لعابی کوره لعاب پزی
stirling cycle
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
thermodynamics
علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
thermal
کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
electrosensitive
کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
conductance
رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com