English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dipping enamel لعاب شناور
Other Matches
gossamer لعاب خورشید لعاب عنکبوت
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floated شناور شدن شناور بودن
float شناور شدن شناور بودن
icebergs کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg کوه یخ شناور توده یخ شناور
floats شناور شدن شناور بودن
gull هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gulls هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
mucilage لعاب
bandolin لعاب
glair لعاب
frit لعاب
glaze لعاب
enamel لعاب
glazes لعاب
glost لعاب
slime لعاب
coat of laquer لعاب
coating varnish لعاب
glazing لعاب
glaze لعاب شیشه
quince seed mucilage لعاب بهدانه
insulating varnish لعاب عایق
overglaze با لعاب پوشاندن
washed mineral لعاب سفیداب
overglaze لعاب ثانوی
glaire سفیده لعاب
glazes لعاب شیشه
enamel لعاب دادن
bands of turquoise لعاب فیروزهای
enamel coat روکش لعاب
enamel varnish لاک لعاب
phosphate finish لعاب فسفات
apply glaze لعاب کردن
enamel لعاب مینا
air thread لعاب خورشید
refractory enamel لعاب نسوز
varnishing لعاب زدن به
varnishes لعاب زدن به
varnished لعاب زدن به
varnish لعاب زدن به
salt glaze لعاب نمکی
base course قشر لعاب
vitreous enamel coating روکش لعاب شیشهای
synthetic resin enamel لعاب صمغ مصنوعی
overcolour زیاد لعاب دادن
glaze finish پرداخت برق یا لعاب
enamelling oven کوره لعاب دهی
binder course لایه یا قشر لعاب
baking enamel لعاب دادن با گرما
enamel لعاب دادن مینا
glazing پرداخت لعاب کاری
glazes لعابی کردن لعاب دادن
bats لعاب مخصوص فروف سفالی
gallvanize لعاب دادن با فلز روی
overglaze روی چیزی را لعاب دادن
glaze لعابی کردن لعاب دادن
gossamery لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
graniteware فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
bat لعاب مخصوص فروف سفالی
bacino سفال لعاب دار رنگی
batted لعاب مخصوص فروف سفالی
polish the apple <idiom> خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
aluminum pigmented dope لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
pontoon پل شناور
vessel شناور
floaty شناور
vessels شناور
afloat شناور
free swimming شناور
flying bridge پل شناور
floating fundation پی شناور
float bridge پل شناور
pontoons پل شناور
float شناور
bouyant foundation پی شناور
floating شناور
floating bridge پل شناور
drift ice یخ شناور
floated شناور
floats شناور
ballcock شناور
on the float شناور
nectonic شناور
ballcocks شناور
buoyant شناور
pack ice یخ شناور
above water <adj.> شناور
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
antisurface ضد ناوهای شناور
adrift شناور مهارشده
dipped electrode الکترود شناور
carburetor float شناور کاربراتور
drifting mine مین شناور
bouyant foundation پایه شناور
fluxed electrode الکترود شناور
bouyancy pump پمپ شناور
dipping varnish لاک شناور
float guage اشل شناور
float into position شناور شدن
float test ازمون شناور
oil slicks نفت شناور
oil slick نفت شناور
ice field یخزار یخ شناور
immersion thermometer دماسنج شناور
zooplankton جانوران شناور
levitative شناور در هوا
life bouy رهنمای شناور
pontoon bridge پل شناور قایقی
natatores مرغان شناور
nekton جانور شناور
submersible pump پمپ شناور
submergible pump پمپ شناور
phytoplankton گیاهان شناور
plunge valve سوپاپ شناور
float valve دریچه شناور
float well چاه شناور
floater جسم شناور
floating aquatics ابزیان شناور
floating audress نشانی شناور
floating charactep دخشه شناور
floating dock حوض شناور
floating grid شبکه شناور
floating gyro ژایرو شناور
floating mine مین شناور
floating point با ممیز شناور
floating point ممیز شناور
plunger piston پیستون شناور
wafting شناور ساختن
swim شناور شدن
swims شناور شدن
pontoon طراده شناور
icebergs توده یخ شناور
pontoons طراده شناور
iceberg توده یخ شناور
floats شناور بودن
pontoon اسکله شناور
buoys راهنمای شناور در اب
floats شناور شدن
floated شناور بودن
floated شناور شدن
floe تخته یخ شناور
plunger پیستون شناور
wafted شناور ساختن
waft شناور ساختن
booms دستگاه شناور
booming دستگاه شناور
immersion heaters اب گرم کن شناور
boomed دستگاه شناور
boom دستگاه شناور
buoy رهنمای شناور
immersion heater اب گرم کن شناور
lifebuoys گوی شناور
lifebuoy گوی شناور
plungers پیستون شناور
wafts شناور ساختن
float شناور بودن
vessel یگان شناور
buoying جسم شناور
buoying رهنمای شناور
barge تراده شناور
barged تراده شناور
buoyed راهنمای شناور در اب
barges تراده شناور
buoyed شناور ساختن
bay پل رابط در پل شناور
buoyed جسم شناور
bayed پل رابط در پل شناور
buoyed رهنمای شناور
buoy راهنمای شناور در اب
baying پل رابط در پل شناور
buoy شناور ساختن
bays پل رابط در پل شناور
buoy جسم شناور
buoying شناور ساختن
buoys شناور ساختن
buoys جسم شناور
buoys رهنمای شناور
pontoons اسکله شناور
buoying راهنمای شناور در اب
vessels یگان شناور
float شناور شدن
glazing kiln کوره لعابی کوره لعاب پزی
floating point ممیز شناور [ریاضی]
watching mine مین شناور در سطح اب
floats روی اب نگهداشتن شناور
floated روی اب نگهداشتن شناور
float روی اب نگهداشتن شناور
floating point operation عملیات ممیز شناور
submersible غوطه ور شناور زیرابی
light buoy راهنمای شناور چراغدار
power driven vessel یگان شناور موتوری
popping plug طعمه ماهیگیری شناور
plunge battery باتری با الکترد شناور
rafts دسته الوار شناور بر اب
plunger شناور کاربوراتور غوطه ور
raft دسته الوار شناور بر اب
short scope buoy بویه شناور قائم
snagline mine مین با شاخک شناور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com