Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
aluminum pigmented dope
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
Other Matches
aluminum paste
تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند
glazing
پرداخت لعاب کاری
glaze finish
پرداخت برق یا لعاب
harmotome
سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
spall
تکههای جدا شده از زره تانک بعلت انفجار تکههای پرتاب شده از زره
aluminum
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
aluminium
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
deferred payment
پرداخت بصورت یوزانس
gatecrashers
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gatecrasher
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gearbox stud
محور کوچک داخل جعبه دنده
gossamer
لعاب خورشید لعاب عنکبوت
tessellate
بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
foreshortening
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
divided fire
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter
پراکنده شدن پراکنده کردن
peacock
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
silicon
قطعه کوچک سیلکون در داخل و روی سطح ای که مدار کامل یا تابع منط قی ایجاد شده است .
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
nap side
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
smithereens
تکههای ریز
file defragmentation
پیوند تکههای فایل
color patches
تکههای پارچه پرچم
salt bag
کیسه نمک
[بافتی پارچه ای یا زیر و رو و یا بصورت قالیچه کوچک دارای پرز که جهت نگهدای از نکمک یا غلات بافته شده.]
slatted
ساخته شده از تکههای باریک
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
fracto cumulus
ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد
rosette border
حاشیه گل و بوته
[اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
alaminum
الومینیوم
aluminium
الومینیوم
Nomatic rugs
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
aluminiferous
الومینیوم دار
aluminous
الومینیوم دار
aluminous
محتوی الومینیوم
aluminium foil
کاغذ الومینیوم
aluminum alloy
الیاژ الومینیوم
alumina
اکسید الومینیوم
aluminum oxide
اکسید الومینیوم
aluminous
مربوط به الومینیوم
aluminum coat
روکش الومینیوم
alumina
گل پاک یا اکسید الومینیوم
bauxite
هیدروکسید الومینیوم بوکسیت
sapphire
سیلیکات الومینیوم و منیزیم
anodization
پوشش الومینیوم از اکسیدالومینیوم
sapphires
سیلیکات الومینیوم و منیزیم
artificial aging
افزایش استحکام الومینیوم
aluminize
روکش ساختن از الومینیوم
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
turquois
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
alum
سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
turquoise
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
kyanite
سیلیکات الومینیوم بفرمول 5SIO2AL
aluminum coating by spraying amalgamate
روکش الومینیوم کردن امیختن
turquoises
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
aluminize
روکش بااب الومینیوم دادن
alclad
نوعی ورقه از الیاژ الومینیوم
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
glazing
لعاب
glost
لعاب
bandolin
لعاب
frit
لعاب
slime
لعاب
glair
لعاب
mucilage
لعاب
glazes
لعاب
enamel
لعاب
coat of laquer
لعاب
coating varnish
لعاب
glaze
لعاب
euclase
بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
varnishes
لعاب زدن به
varnishing
لعاب زدن به
varnished
لعاب زدن به
varnish
لعاب زدن به
bands of turquoise
لعاب فیروزهای
glaire
سفیده لعاب
washed mineral
لعاب سفیداب
insulating varnish
لعاب عایق
salt glaze
لعاب نمکی
refractory enamel
لعاب نسوز
quince seed mucilage
لعاب بهدانه
phosphate finish
لعاب فسفات
overglaze
با لعاب پوشاندن
overglaze
لعاب ثانوی
base course
قشر لعاب
air thread
لعاب خورشید
glaze
لعاب شیشه
glazes
لعاب شیشه
apply glaze
لعاب کردن
enamel
لعاب دادن
enamel
لعاب مینا
dipping enamel
لعاب شناور
enamel varnish
لاک لعاب
enamel coat
روکش لعاب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
bandolite
ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
alodine
نوعی روکش شیمیایی جهت قطعات الیاژ الومینیوم
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
synthetic resin enamel
لعاب صمغ مصنوعی
baking enamel
لعاب دادن با گرما
overcolour
زیاد لعاب دادن
enamel
لعاب دادن مینا
binder course
لایه یا قشر لعاب
vitreous enamel coating
روکش لعاب شیشهای
enamelling oven
کوره لعاب دهی
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
gallvanize
لعاب دادن با فلز روی
graniteware
فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
gossamery
لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
overglaze
روی چیزی را لعاب دادن
glazes
لعابی کردن لعاب دادن
batted
لعاب مخصوص فروف سفالی
glaze
لعابی کردن لعاب دادن
bats
لعاب مخصوص فروف سفالی
bacino
سفال لعاب دار رنگی
bat
لعاب مخصوص فروف سفالی
alumetize
الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
anodize
روش ساخت و عملیات مربوط به الومینیوم و الیاژهای ان توسط اکسیداسیون اندیک
dispersoid
پراکنده
diffuses
پراکنده
scattered
پراکنده
scatterd
پراکنده
far-flung
پراکنده
diffused
پراکنده
dissipated
پراکنده
far flung
پراکنده
sparse
پراکنده
diffuse
پراکنده
sparsely
پراکنده
diffusing
پراکنده
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
dashes
پراکنده کردن
dispersing
پراکنده شدن
dispersing
پراکنده کردن
distributed practices
تمرینهای پراکنده
disject
پراکنده کردن
dissipative
پراکنده سازنده
sporadic
پراکنده انفرادی
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
dash
پراکنده کردن
dashed
پراکنده کردن
seme
افشانده پراکنده
scatterings
چیزهای پراکنده
scatterer
پراکنده ساز
scattered radiation
تشعشع پراکنده
scatter read
پراکنده خوانی
scatter program
نمودار پراکنده
scatter plot
ترسیم پراکنده
scattering
پراکنده کردن
sporadically
پراکنده انفرادی
wild shot
تیر پراکنده
stray current
جریان پراکنده
disperses
پراکنده شدن
magnetic stray field
میدان پراکنده
interspersing
پراکنده کردن
intersperses
پراکنده کردن
interspersed
پراکنده کردن
intersperse
پراکنده کردن
interspersion
پراکنده کردن
straggly
پراکنده اواره
outspread
بسط پراکنده
disperse
پراکنده کردن
disperse
پراکنده شدن
logorrhea
پراکنده گویی
dispersed
پراکنده کردن
dispersed
پراکنده شدن
fragmentary delusion
هذیان پراکنده
disperses
پراکنده کردن
polish the apple
<idiom>
خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
diaspora
جماعت یهودیان پراکنده
zigzag leakage flux
شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation
پراکنده سازی انرژی
scattered clouds
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
dispersal
پراکندگی پراکنده سازی
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
icebox rivet
میخ پرچهای الومینیوم که تاموقع مصرف باید در دمای زیر صفر نگه داشته شوند
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
variable stroke
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
magnetic leakage flux
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
sunny with cloudy intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
cloudy with sunny intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com