English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
Other Matches
forth این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
metronome بکارمیرود
metronomes بکارمیرود
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
blacktop موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
quips کنایه
title of honour کنایه
metonymy کنایه
allusions کنایه
metonym کنایه
allusion کنایه
quibbles کنایه
implicit declaration کنایه
pointedness کنایه
quibble کنایه
jests کنایه
quibbled کنایه
quipped کنایه
allegory کنایه
lampooned کنایه
jest کنایه
quipping کنایه
quibbling کنایه
allegories کنایه
lampoons کنایه
lampooning کنایه
lampoon کنایه
quip کنایه
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
pergameneous مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
ironical <adj.> کنایه آمیز
emblematically بطور کنایه
emblematical کنایه دار
innuendoes اداکردن کنایه
innuendo اداکردن کنایه
innuendos اداکردن کنایه
wry <adj.> کنایه دار
squib کنایه زدن
squibs کنایه زدن
sarcastic <adj.> کنایه آمیز
ironic <adj.> کنایه آمیز
ironical <adj.> کنایه دار
ironic <adj.> کنایه دار
snide کنایه امیز
sarcastic <adj.> کنایه دار
slier کنایه دار
sliest کنایه دار
sly کنایه دار
slyer کنایه دار
slyest کنایه دار
wittier کنایه دار
wittiest کنایه دار
witty کنایه دار
wry <adj.> کنایه آمیز
digs کنایه کندن
dig کنایه کندن
sardonic کنایه امیز
sardonically کنایه امیز
one's better half زن بطور کنایه
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
knick knack چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
ballast سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
forel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
forrel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
hep حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
kino شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
noughts and crosses یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
allegoric کنایه دار تمثیلی
ironical <adj.> زهردار [کنایه دار]
wry <adj.> زهردار [کنایه دار]
ironic طعنهای کنایه دار
allegorically کنایه وار رمزوار
ironical <adj.> نیشدار [کنایه دار]
wryly کنایه امیز چرخیدن
sarcastic <adj.> زهردار [کنایه دار]
wry <adj.> نیشدار [کنایه دار]
squib کنایه فشفشه درکردن
ironic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
sarcastic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
squibs کنایه فشفشه درکردن
sikt کنایه گوشه دار
metaphors صنعت استعاره کنایه
sarcastically بطور طعنه یا کنایه
hypallage کنایه از راه قلب
wry کنایه امیز چرخیدن
emblematic حاکی کنایه دار
pointed کنایه دار نیشدار
metaphor صنعت استعاره کنایه
ironic <adj.> زهردار [کنایه دار]
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
gimbals اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
palmyra یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
wisecracks حرف کنایه دار زدن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
banter شوخی کنایه دار خوشمزگی
wisecrack حرف کنایه دار زدن
olies f.peace زیتون کنایه ازاشتی است
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
palmitic اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
gimbal ring اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
columbian وابسته به کلمبیاکه کنایه ازامریکا است
wisecracks حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecrack حرف کنایه دار یا شوخی امیز
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
persiflage شوخی کنایه دار دست انداختن کسی
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
wisecracker کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
permitted مجاز
tropologic مجاز
toluene حد مجاز
licensable مجاز
licensed مجاز
legal مجاز
at liberty مجاز
certified مجاز
commissioned مجاز
permissible مجاز
allowed مجاز
authorised مجاز
authorrized مجاز
metonymy مجاز
admissibll مجاز
lawful مجاز
admissible مجاز
permissive مجاز
authorized مجاز
allowable مجاز
rated مجاز
admittable مجاز
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
legitimises مجاز کردن
trope مجاز استعاره
ban item غیر مجاز
bag limit حد مجاز صید
tolerance limit خطای مجاز
allowable cargo load بار مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
permissible velocity سرعت مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
troplogy مجاز گوئی
complement حد مجاز مکمل
legitimised مجاز کردن
fair game شکار مجاز
working load بار مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
permissible load بار مجاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com