English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to p upon any one's blunder لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
Other Matches
faltered تزلزل یا لغزش پیداکردن
falter تزلزل یا لغزش پیداکردن
falters تزلزل یا لغزش پیداکردن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
acquiring پیداکردن
loave پیداکردن
to work out پیداکردن
to find out پیداکردن
acquires پیداکردن
to pluck up heart دل پیداکردن
discovers پیداکردن
discovered پیداکردن
discover پیداکردن
discovering پیداکردن
put through ارتباط پیداکردن
to get into debt بدهی پیداکردن
slants شیب پیداکردن
to come in to notice اهمیت پیداکردن
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
to get into debt وام پیداکردن
to form a habit عادتی پیداکردن
short circuit اتصال پیداکردن
outreach دسترسی پیداکردن
shorter اتصالی پیداکردن
slant شیب پیداکردن
to come to an agreement موافقت پیداکردن
slanted شیب پیداکردن
short اتصالی پیداکردن
shortest اتصالی پیداکردن
shining پیداکردن شکار در شب بانورافکن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
misbelieve اعتقاد خطا پیداکردن
autotomize انفصال خودبخود پیداکردن
falter لکنت زبان پیداکردن
falters لکنت زبان پیداکردن
faltered لکنت زبان پیداکردن
crick انقباض عضله پیداکردن
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
interdigitate بهم اتصال پیداکردن
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
to butt out پیش امدگی پیداکردن
syncopate حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
up hill به بالا شیب پیداکردن
photosensitize نسبت بنور حساسیت پیداکردن
diverged ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverge ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
to get the run of a metre وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
diverges ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
eudemonology مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
barrier light نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
front line خط حمله خط حمله یادفاع
browsing نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
offense,etc لغزش
surefooted بی لغزش
slither لغزش
slithered لغزش
slip لغزش
sliding لغزش
sure footed بی لغزش
slithering لغزش
slipping لغزش
slippage لغزش
faux pas لغزش
slithers لغزش
fauxpas لغزش
lapsing لغزش
yori ashi لغزش پا
lapses لغزش
lapse لغزش
offence لغزش
petty offence لغزش
peccabillo لغزش
slides لغزش
slide لغزش
fingerfehler لغزش
sure-footed بی لغزش
peccadillo لغزش
lap sus لغزش
lapsus لغزش
anti skid ضد لغزش
peccadillos لغزش
offenses لغزش
gaffe لغزش
gaffes لغزش
peccadilloes لغزش
slips لغزش
tripped لغزش
trips لغزش
slipped لغزش
trip لغزش
error لغزش
line of sliding خط لغزش
errors لغزش
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
baulked مایهء لغزش
stumbling blocks موجب لغزش
to oversee oneself لغزش خوردن
stumbling blocks سنگ لغزش
unerring غیرقابل لغزش
stumbling block موجب لغزش
anti-slip foot پایه ضد لغزش
stumbling block سنگ لغزش
mistook لغزش خوردن
infallible لغزش ناپذیر
baulks مایهء لغزش
baulking مایهء لغزش
slip band نوار لغزش
balks مایهء لغزش
balking مایهء لغزش
balked مایهء لغزش
balk مایهء لغزش
slip of the tongue لغزش زبان
slip plane سطح لغزش
to make a slip لغزش خوردن
asymmetrical sweep لغزش انحرافی
back slide لغزش به عقب
metachronism لغزش تاریخی
lapsus linguac لغزش زبان
lapsus calami لغزش قلمی
earth fall لغزش خاک
inerrability لغزش ناپذیری
land alide لغزش زمین
Freudian slip لغزش فرویدی
Freudian slips لغزش فرویدی
infallibly لغزش ناپذیری
court of petty offences دادگاه لغزش
non skid quality خاصیت ضد لغزش
inerrable لغزش ناپذیری
lapsus linguac لغزش درسخن
fabllibility لغزش پذیری
anti slip plate ورقه ضد لغزش
anti skid system سیستم ضد لغزش
lapsus memoriae لغزش حافظه
anti skid protection حفافت از لغزش
trip سفر لغزش
guide way مسیر لغزش
tripped سفر لغزش
trips سفر لغزش
lapsus memoriac اشتباه یا لغزش
glide plane سطح لغزش
free from slip بدون لغزش
free from slip خالی از لغزش
lapsus linguae لغزش زبانی
paralogism لغزش منطقی
acetolysis تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
inerrably بطور لغزش ناپذیر
drunkennes خطای جابجایی یا لغزش
angle of sideslip زاویه لغزش جانبی
schuss لغزش بطورمستقیم وسریع
slip regulator تنظیم کننده لغزش
slip proof مقام در برابر لغزش
police magistrate رئیس دادگاه لغزش
bobble اشتباه کاری لغزش
bobbles اشتباه کاری لغزش
power slide لغزش به کنار در پیچ مسیر
plane of asymmetry سطح مسیر لغزش انحرافی
flounders نوعی ماهی پهن لغزش
anti skid chain زنجیر محافظ در برابر لغزش
floundering نوعی ماهی پهن لغزش
floundered نوعی ماهی پهن لغزش
flounder نوعی ماهی پهن لغزش
asymmetrical sweep باد انحرافی لغزش هواپیما از مسیر
slippage میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
turn and slip زاویه دور زدن و لغزش مسیر هواپیما
seem نمودن
animalize نمودن
shows نمودن
animadvert نمودن
seemed نمودن
seems نمودن
showŠetc نمودن
abstract نمودن
abstracts نمودن
dont نمودن
dost نمودن
showed نمودن
abstracting نمودن
to gain any ones ear نمودن
show نمودن
slipped لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slips لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slip لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com